معرفی کتاب | زندگی پنهان ذهن نوشته ماریانو سیگمان

معرفی کتاب زندگی پنهان ذهن نوشته ماریانو سیگمان

اگر به دنبال مطالعه کتابی هستید که کارکرد ذهن‌تان از کودکی تا بزرگسالی، زوایای پنهان عملکرد مغزی و همچنین مکانیزم‌های یادگیری، تصمیم‌گیری، خواب و رؤیا دیدن و همچنین تأثیر زبان دوم بر عملکرد مغز را به شکلی علمی و با زبانی ساده و آسان‌فهم توضیح دهد، کتاب زندگی پنهان ذهن نوشته ماریانو سیگمان می‌تواند انتخابی خوب و تا حد زیادی راضی‌کننده برای دستیابی به این هدف باشد.

ماریو سیگمان که خود متولد سال ۱۳۷۲ در آرژانتین است، مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته فیزیک از دانشگاه بوینس‌آیرس گرفته و بعدها موفق به دریافت مدرک دکتری در رشته علوم اعصاب از نیویورک شده است. او متخصص در زمینه علوم اعصاب شناختی، یادگیری و تصمیم‌گیری است. بااین‌وجود متن کتاب کاملاً ساده، خواندنی و روان نگاشته شده که باعث می‌شود مطالعه کتاب برای افراد غیرمتخصص در این زمینه هم قابل فهم، کاربردی و اثربخش باشد.

نویسنده، کتاب را در شش فصل به نگارش درآورده و در فصل اول به سراغ ذهن انسان در ابتدای زندگی و کودکی رفته و اطلاعات جالب و قابل تأملی دراین‌خصوص ارائه داده است.

سیگمان در فصل دوم از مکانیزم تصمیم‌گیری منطقی و شهودی، اعتمادبه‌نفس و شکل‌گیری روابط اجتماعی در مغز گفته و با روایت آزمایش‌های مختلف علمی تلاش کرده هر چه بیشتر ما را وارد دنیای پیچیده مغز کند.

در فصل سوم اطلاعاتی در خصوص فرایند آگاهی و تسلط ذهن ناخودآگاه بر عملکرد کلی ما ارائه شده است.

فصل چهارم به خواب و رؤیا اختصاص یافته و فرایندی که مغز در این شرایط طی می‌کند و تأثیراتی که بر ذهن ما دارد، توضیح داده شده است.

در نهایت در فصل‌های پنجم و ششم نویسنده، با مرتبط ساختن اطلاعات ارائه شده در فصل‌های قبلی، به فرایندهای آموزش و یادگیری پرداخته و اطلاعاتی در مورد چگونگی اثربخش کردن یادگیری و آموزش هر چه بهتر ارائه کرده است.

در مجموع کتاب زندگی پنهان ذهن یک سری اطلاعات ابتدایی از جنبه‌های مختلف کارکرد مغز در اختیار مخاطب قرار می‌دهد که می‌تواند نقطه شروع خوبی برای تحقیق، مطالعه و آشنایی بیشتر با این عضو مهم و تعیین‌کننده بدن و کارکرد آن باشد.

 

بخش‌هایی از کتاب زندگی پنهان ذهن

 

ما بزرگسالان دیگران را بدون پیش‌داوری قضاوت نمی‌کنیم. ما نه‌فقط سابقه و محتوای اعمال هر کس را در ذهن داریم (که باید داشته باشیم)، بلکه عقاید بسیار متفاوتی درباره آن شخصی که اعمال را مرتکب شده، یا قربانی آنها شده، نیز داریم، که آیا مثل ما هستند یا نه (که نباید داشته باشیم).

در همه فرهنگ‌ها، همگی تمایل داریم با کسانی شبیه خودمان دوستی بیشتری داشته باشیم و همدلی بیشتری نشان دهیم. از طرف دیگر نسبت به رنج کسانی که متفاوت هستند معمولاً بی‌رحمانه‌تر قضاوت می‌کنیم و بی‌تفاوتی بیشتری نشان می‌دهیم. تاریخ آکنده است از نمونه گروه‌های انسانی که از خشونت به افرادی که همانندشان نبوده‌اند حمایت کرده‌اند، یا در بهترین حالت آن را رد کرده‌اند.

* * *

وقتی با گستره وسیعی از گزینه‌ها روبه‌رو هستیم، همه این گزینه‌ها حرکتشان را از یک نقطه شروع نمی‌کنند؛ آنهایی که به‌صورت پیش‌فرض داده شده‌اند دست بالا را دارند. به‌علاوه اگر حل این مسئله سخت باشد، یعنی شواهد به نفع هر یک از گزینه‌ها کمیاب باشد، آن‌وقت گزینه‌ای برنده می‌شود که دست بالا را داشته باشد. این نمونه‌ای بسیار واضح است که دولت‌ها در عین اینکه آزادی انتخاب را تضمین می‌کنند، بر تصمیمی که می‌گیریم نیز تأثیر می‌گذارند، یعنی در عمل به ما دیکته می‌کنند. این موضوع خصیصه‌ای از انسان بودن ما را عیان می‌کند، چه هلندی باشیم چه مکزیکی، چه کاتولیک چه پروتستان چه مسلمان: سازوکار تصمیم‌گیری ما در مواجهه با وضعیت‌های دشوار فرومی‌ریزد. در چنین وضعیت‌هایی چیزی را که پیش رویمان گذاشته‌اند به‌عنوان پیش‌فرض قبول می‌کنیم.

* * *

بدن و مغز کلیدهای تصمیم‌گیری را در دست دارند، کلیدهایی که خیلی پیش از آنکه ما آگاهانه از این عناصر خبر داشته باشیم ساخته شده‌اند؛ هیجاناتی که بدنمان ابراز می‌کند به‌مثابه زنگ خطری عمل می‌کند که در مورد خطرهای احتمالی و اشتباهات به ما هشدار می‌دهد. این موضوع تصور تعلق داشتن شمّ به قلمرو جادو یا طالع‌بینی را از بین می‌برد. هیچ تعارضی بین شمّ و علم نیست؛ در واقع کاملاً برعکس است: شمّ دوش‌به‌دوش اندیشه و استدلال، و تماماً در قلمرو علم، عمل می‌کند.

* * *

اگر با وقت گذاشتن و فکر کردن دقیق در مورد تعداد کمی از مؤلفه‌ها تصمیم بگیریم، انتخاب بهتری می‌کنیم. اما، در مجموع، وقتی مسئله پیچیده باشد، اگر به‌جای پخته کردن آن در فکر، از شمّ‌مان پیروی کنیم، به انتخاب بهتری می‌رسیم.

ذهن آگاه از لحاظ اندازه تا حدی محدود است و اطلاعات کمی را نگه می‌دارد اما ناآگاهمان وسیع و گسترده است. این امر توضیح می‌دهد چرا وقتی متغیرهای مسئله کم هستند (مثلاً قیمت، کیفیت، و اندازه جنس) با فکر کردن پیش از اقدام به بهترین نتیجه می‌رسیم. در وضعیت‌هایی که می‌توانیم همه مؤلفه‌ها را در آن واحد ارزیابی کنیم، تصمیم منطقی نتیجه بهتری می‌دهد. همچنین می‌توانیم ببینیم چرا وقتی تعداد متغیرهای بازی بیش از آن باشد که ذهن آگاه ما بتواند در آن واحد هماهنگشان کند، تصمیم‌های ناآگاهانه، سریع و شمّی ما حتی اگر بر اساس محاسباتی تقریبی باشند، بسیار کارآمدترند.

* * *

پی‌نوشت: من کتاب زندگی پنهان ذهن نوشته ماریانو سیگمان را با ترجمه خانم ماندانا فرهادیان مطالعه کردم که انتشارات نشر نو آن را منتشر کرده است.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

معرفی کتاب | آینده نزدیک نوشته کوین کلی

معرفی کتاب | جهش اجتماعی نوشته ویلیام فون هیپل

معرفی کتاب | توهم آگاهی نوشته استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

4 دیدگاه

  1. سلام
    حتما کتاب رو می‌خونم و ممنون از معرفیتون، من بیشتر این قسمتشو درک کردم که در مورد شم نوشتین، توی تصمیم برای مسئله‌هایی که تعداد گزینه‌ها خیلی زیاده و زمان کم، آدم‌هایی که تجربه بیشتری دارن تصمیم گیری‌ رو اصطلاحا شهودی می‌گیرن معمولا نتیجه بهتری داره.

    1. درسته، مدیرانی که تو زمینه تخصصی خودشون تجربه بیشتری دارن، گاهی اوقات تصمیماتی می‌گیرن که نمی‌تونن دلیل درست بودن اون تصمیم رو توضیح بدن ولی اجراش می‌کنن و به نتایج خوبی هم می‌رسن. اما علاوه بر افراد باتجربه، آزمایشات نشون دادن که ما تو تصمیمات پیچیده زندگی که تعداد معیارها و گزینه‌ها زیاد هستند و نمی‌تونیم بر اساس منطق، بهترین گزینه رو انتخاب کنیم و شاید به نوعی گیجی دچار می‌شیم، بهتره که به شم خودمون اعتماد کنیم. معمولا می‌گن یه فرصتی به خودتون بدین و خودتون را با کار دیگه‌ای مشغول کنین تا ذهن در ناخودآگاه خودش معادلات رو حل کنه و در نهایت بر اساس شمتون تصمیم بگیرین. این کار به احتمال زیاد به تصمیم بهتری نسبت به زمانی که تلاش کنیم براساس منطق و محاسبات ذهنی به بهترین تصمیم برسیم، منتهی میشه.

      اینارو گفتم تا آخرش برسم به اینکه بپرسم این روزها چرا اینقدر کم می‌نویسین؟ وقتی می‌بینین اینقدر نوشته‌هاتون خوبن و پرطرفدار، چرا حداقل به خاطر خواننده‌هاتون نمی‌نویسین؟
      ما منتظر انتشار پست جدید وبلاگتون هستیم.
      ممنون.

        1. چقدر خوب،
          خوشحالم از این بابت،
          امیدوارم تو سال جدید بیشتر بنویسین، تا ما هم بیشتر بخونیم و بیشتر یاد بگیریم و بیشتر لذت ببریم.
          راستی چرا آدرس وبلاگ نمی‌زنین؟
          من اضافه کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *