توهم آگاهی، توهمی است که انسانها گرفتار آن هستند و برایناساس دانش خود را بیش از آنچه در عمل هست، تخمین میزنند. افرادی که قادر به حل کردن پیچیدهترین مسائل و مشکلات در حوزه تخصصی خودشان هستند اما نمیتوانند نحوه کار خودکاری را که هر روز با آن مینویسند، توالت فرنگیای که چندین بار در روز از آن استفاده میکنند، زیپی را که هر روز چندین و چند بار آن را باز و بسته میکنند، بهدرستی توضیح دهند. استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ در کتاب توهم آگاهی تلاش کردهاند به شکلی مفصل این توهم انسانی را واکاوی کرده و عوامل و تبعات آن را مورد بررسی قرار دهند.
ما انسانها بسیاری از اوقات دانشی را که در سر خودمان داریم با دانشی که به آن دسترسی داریم اشتباه میگیریم و این باعث میشود از این حقیقت که چقدر کم میدانیم ناآگاه باشیم. به همین خاطر اکثر لحظات زندگیمان با این باور زندگی میکنیم که بیش از آنچه میفهمیم، میفهمیم.
اصولاً مغز ما برای چنین کاری تکامل پیدا نکرده است و این توانمندی را ندارد که همه اتفاقات و دانش دوروبرش را با جزئیات کامل بهخاطر بسپارد. اندیشه اینطور تکامل یافته که از محیط پیرامونش برای پردازش بهره ببرد. ذهن ما انسانها، جهان را بهمثابه یک حافظه و بخشی از دستگاه پردازش خویش به کار میگیرد. درحالیکه بهتنهایی و با ظرفیت محدود خویش کار چندانی نمیتواند انجام دهد.
ما در دنیای اطراف خودمان اغلب شاهد رفتارهای پیچیدهای هستیم که با هماهنگی افراد متعدد رخ میدهند بهطوریکه ذهن یک نفر بهتنهایی قادر به انجام آن نیست. وقتی چندین سیستم شناختی باهم کار کنند، هوش جمعی میتواند پدیدار شود و عملکردی فراتر از هوش منفرد افراد به نمایش بگذارد.
اسلومن و فرنباخ با پرداختن به چنین موضوعاتی، اینطور استدلال میکنند که ما علیرغم نقصهای متعدد ذهنی باتکیهبر دانش جمعی غنی و امکانات محیط اطرافمان، همچنان میتوانیم زنده بمانیم و رشد کنیم. آنها معتقدند کلید هوش ما در افراد و چیزهای اطراف ما نهفته است.
انسان با اینکه توانسته بر آتش مسلط شود، نهادهای دموکراتیک ایجاد کند، بر روی ماه بایستد و ژنوم خود را تکامل بخشد، اما همچنان مستعد انواع و اقسام خطاهای ذهنی هست که گاهی اوقات بیش از حد غیرمنطقی و جاهلانه به نظر میرسند و با وجود همه این خطاها، همچنان خود را آگاهتر از آنچه هست تصور میکند.
ما اختراعات و کشفهای بزرگ را به افرادی مشخص نسبت میدهیم، درحالیکه تمامی آنها حاصل تلاشها و کارهای جمعی بشر هستند که توسط آن فرد به نتیجه نهایی رسیده است. بااینوجود ما آگاهی و دانش جمعی خودمان را دستکم میگیریم و چندان توجهی به آن نداریم.
مطالعه کتاب توهم آگاهی باعث میشود ما بیشازپیش نسبت به نقایص ذهنی و خطاهای شناختیمان آگاه شویم و نقاط قوت و ضعف ذهنمان را هر چه بهتر بشناسیم. به نظرم خواندن این کتاب میتواند برای هر کسی با هر علاقهای جالب و مفید باشد.
بخشهایی از کتاب توهم آگاهی
اندیشه برای عمل کردن است. اندیشه بهمثابه بسط توانایی برای عملکرد مؤثر تکامل یافت. اندیشه تکامل یافت تا ما را در انجام آنچه برای رسیدن به اهدافمان ضروری است توانمند سازد. اندیشه به ما قدرتی میدهد تا از میان مجموعهای از اعمال ممکن، بتوانیم از طریق پیشبینی تأثیرات هر کنش و همچنین از طریق تصور اینکه اگر در گذشته عملکرد متفاوتی داشتیم جهان چگونه جایی میشد، دست به انتخاب بزنیم.
* * *
ذهن در شرایطی که افراد بهتنهایی بنشینند و مسائل را حل کنند تکامل نیافت. ذهن در چارچوب همکاری گروهی تکامل یافت و اندیشه ما به شکلی بر هم بسته تکامل یافت تا در ارتباط با اندیشه دیگران عمل کند. مانند کندو، وقتی هر فرد در حوزهای تخصص دارد، هوش جمعی حاصل از آن مؤثرتر و باکیفیتتر از زمانی است که بهتنهایی کار کند.
* * *
بهطورکلی ما نمیدانیم که چقدر کم میدانیم؛ کمترین میزان آگاهی باعث میشود که احساس متخصص بودن به ما دست دهد. زمانی که احساس کنیم متخصصیم، صحبتکردن بهمثابه متخصص را آغاز میکنیم. و به نظر میرسد افرادی که با آنها صحبت میکنیم چندان نمیدانند، بنابراین نسبت به آنها ما متخصص هستیم. و این احساس تخصص و اهلفن بودن را در ما افزایش میدهد.
* * *
توهم ادراک به این دلیل به وجود میآید که مردم فهم بر پایه آشنایی را با فهم بر پایه شناخت اشتباه میگیرند. وقتی نگاه خود را از روی متنی عبور میدهید، دفعه بعد که به آن متن نگاه میکنید به نظرتان بسیار آشنا میآید. حتی اگر زمان زیادی از آخرین باری که آن را خواندید گذشته باشد، این امر صادق است.
* * *
واضح است که میتوانیم برخی دادهها و نظریات را فرابگیریم و مهارتهای خود را توسعه بخشیم. اما همچنین لازم است که یاد بگیریم چطور از دانش و مهارتهای دیگران بهره ببریم. در واقع، این کلید موفقیت است، زیرا اکثریت قریب به اتفاق دانش و مهارتهایی که بدان دسترسی داریم در اختیار دیگران است. در یک جامعه آگاهی، یک فرد مانند قطعهای از یک پازل تصویری است. فهم اینکه جای مناسب شما کجاست مستلزم آن است نهتنها بفهمید چه چیزی را میدانید بلکه بفهمید دیگران چه چیزی میدانند که شما نمیدانید.
* * *
بسیاری از دستاوردهای بزرگ بشر تحت تأثیر باور غلطی بوده که یک فرد نسبت به درک خود داشته. در این معنا، احتمالاً توهم بهمنظور گسترش تمدن بشر ضروری بوده است. این توهم که بیشتر از آنچه میفهمیم درک میکنیم دلیلی است بر اینکه چرا قطار اسباببازی و دوچرخه خود را تعمیر میکنیم و ورودی خانههایمان را میسازیم (حداقل سعی میکنیم که این کار را بکنیم). ما بسیاری از این کارها را انجام میدهیم زیرا نمیدانیم که به انجام چه کاری مشغول هستیم. تنها زمانی به این موضوع پی میبریم که اجزای دوچرخهمان را از هم باز و همه لوازم ضروری را خریداری و آرزو میکنیم که ایکاش در مورد کاری که انجام میدهیم بیشتر میدانستیم. گاهی تسلیم میشویم و دوچرخه را به تعمیرگاه میبریم یا با یک تعمیرکار تماس میگیریم اما گاهی استقامت به خرج میدهیم. وقتی در کاری سماجت میکنیم باید برای انگیزه شروع کار در وهله نخست قدردان توهم آگاهی باشیم.
* * *
پینوشت: کتاب توهم آگاهی (چرا هیچگاه در اندیشیدن تنها نیستیم؟) نوشته استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ توسط خانم مینا تربتی و آقای محسن فشی به فارسی ترجمه شده و انتشارات کوله پشتی آن را منتشر کرده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | کجرفتاری نوشته ریچارد تیلر