نسیم نیکلاس طالب در فصل انتهایی کتاب قوی سیاه توصیهای را از قول یکی از همکلاسیهای دوران دانشجویی مطرح میکند که به نظر خودش هوشمندانه و معتبر است.
داستان از این قرار است که یک بار وقتی نسیم طالب در حال دویدن برای رسیدن به قطار بوده، دوستش او را از دویدن بازداشته و به او توصیه کرده هرگز برای رسیدن به قطار ندود.
این نصیحت شاید به نظر ساده برسد ولی مهم است.
ندویدن برای رسیدن به قطار، استعارهای از ندویدن برای رسیدن به برنامه است. استعارهای از تحت کنترل داشتن زمان، برنامه و زندگی است. استعاره از ندویدن برای رسیدن به هدفی که هیچ کنترلی بر آن نداریم.
در واقع از دست دادن قطار زمانی دردناک خواهد بود که برای رسیدن به آن دویده باشیم.
ندویدن برای رسیدن به قطار یعنی اینکه ما صرفاً در مورد چیزهایی تلاش کنیم و معیارهایی را برای موفقیت انتخاب کنیم که کاملاً در کنترل خودمان هستند.
انتخاب معیارهایی برای موفقیت و کامیابی که هیچ کنترل و تسلطی بر آنها نداریم، زنگ خطری هست برای شکستهایی بزرگ و سرخوردگیهای فراموشنشدنی.
قطاری که در حال حرکت است نشان از هدفی دارد که هر چه ما سرعتمان را برای رسیدن به آن بیشتر کنیم، افزایش سرعت آن بیشتر خواهد بود و ناامیدی و تلاش بیفایده ما بیشتر به چشم خواهد آمد و این اتفاق ما را ناامیدتر خواهد کرد و برایمان دردناکتر خواهد بود.
به محض حرکت قطار باید از حرکت ایستاد.
باید داوطلبانه از شغل خودمان استعفا دهیم نه اینکه بعد از اخراج از یک شرکت، بگوییم شرکت خوبی نبوده.
باید خودمان قبل از اینکه گرفتار شویم به موقعیتهای شغلی نامناسب ولی با درآمد بالا نه بگوییم.
اگر امکان استخدام به عنوان کارمند با حقوق بالا را داشته باشیم و استخدام نشویم، آن وقت میتوانیم در مذمت کارمندی بگوییم نه وقتی که با هزار ضرب و زور نتوانستهایم در شرکتی که برای ورود به آن سر و دست میشکستهایم، استخدام شویم، آنگاه از معایب و مشکلات کارمندی بگوییم.
اگر امکان مهاجرت برایمان مهیا بود و مهاجرت نکردیم، آنگاه میتوانیم از ماندن و خدمت کردن برای کشور سخن بگوییم و ترک وطن را کاری خودخواهانه بدانیم، نه وقتی که اصلاً امکان مهاجرت برایمان وجود نداشته است.
اگر امکان خرید ماشین گرانقیمت و لوکس برایمان مهیا بود و نخریدیم و بودجه آن را صرف کارآفرینی یا سرمایهگذاریهای بلندمدت کردیم، میتوانیم در مورد نگاه بلندمدت و استراتژیک سخن بگوییم، نه وقتی که خودمان بودجه خرید ارزانترین ماشین موجود در بازار را هم نداریم و صرفاً شعار نگاه سیستمی در هزینههای کلان و سرمایهگذاریهای بلندمدت را میدهیم.
اگر امکان ازدواج و صاحب همسر و فرزند شدن را داشتیم و نکردیم، در مذمت و نادرستی این کار سخن بگوییم و آن را نقد کنیم، نه وقتی که اصلاً امکانات و توان این کار را نداریم.
بله، نسیم طالب توصیهای به جا کرده است، اینکه به دنبال قطار ندویم که در این صورت درد جا ماندن از قطار برایمان چندین برابر خواهد شد.
اما اگر از قطار هم جا ماندیم و یا اصلاً ترجیح دادیم که به دنبال قطار ندویم، نبایستی مسافران و راهبر قطار را به باد فحش و ناسزا بگیریم فقط صرفاً به این خاطر که خودمان نتوانستهایم سوار آن قطار شویم.
عضویت در کانال تلگرامی روزنوشته ها
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه نوشتارهای زیر را بخوانید:
شواهد خاموش و شکستهایی که در انتظار ماست
هنر کم کردن در دنیایی که زیاد داشتن ارزش است
۵ توصیه از نسیم طالب در مورد قوهای سیاه زندگی
سلام حسین جان
با خواندن این مطلب به یاد ضرب المثل جالب «دست گربه به گوشت نمی رسه، می گه بو می ده!» افتادم. حق با شماست. اگر خودمان دیدیم گوشتِ در دسترسمان بو می دهد، رهایش کنیم. نه این که برای دستیابی به گوشت خودمان را به آب و آتش بزنیم و هنگامی که کاری از ما بر نیامد و دستمان به گوشت نرسید، بگوییم؛ بو می دهد! نکتۀ هوشمندانه ای است. مانا باشی.
سعید عزیز،
نمونههای این نوع رفتارها در جوامع انسانی زیاد هست.
شاید این کار اول از همه به دلیل عدم صداقت افراد در مقابل خودشون هست و چنین افرادی، اول از همه در حال گول زدن خودشون هستن.
ممنونم ازت.