در زندگی ما انسانها، محدودیتها، اصول و قواعدی وجود دارند که ما یا اجداد ما زمانی به دلیل برخی ملاحظات و شرایط خاص آنها را پذیرفتهایم ولی بعدها باوجودآنکه آن ملاحظات و شرایط خاص از میان برداشته شده یا تغییر کردهاند، ولی آن محدودیتها و قواعد وضعشده همچنان به قوت خود باقیماندهاند و کسی توجهی به این موضوع ندارد.
برای مثال آداب و سننی وجود دارند که نسلهای قبلی به دلیل برخی شرایط روزگار خودشان وضع کردهاند ولی باوجود تغییرات عمده اتفاقافتاده در جامعه و زندگی مردم، همچنان خیلی از افراد به آن آداب و سنن پایبندند و تأسفبار اینکه کسانی که غیرازآن عمل کنند، احتمال دارد از جامعه طردشده و یا با آنها برخورد بدی صورت گیرد.
در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی، مثالهای متعددی از این قبیل قواعد و آدابورسوم میتوان یافت.
پائولو کوئلیو در کتاب «قصههایی برای پدران، فرزندان، نوهها» داستان جالبی در مورد این موضوع حکایت کرده است که دوست دارم در اینجا برای شما نقل کنم.
در صحرا، میوه کم بود. خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت: «هر کس در روز تنها میتواند یک میوه بخورد.»
این قانون نسلها برقرار بود و محیطزیست آن منطقه حفظ شد. دانههای میوهها بر زمین افتاد و درختان جدید رویید. مدتی بعد، آنجا منطقهٔ حاصلخیزی شد و حسادت شهرهای اطراف را برانگیخت.
اما مردم هنوز هرروز فقط یک میوه میخوردند و به دستوری که آن پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود، وفادار بودند؛ اما علاوه بر آن، نمیگذاشتند اهالی شهرها و روستاهای همسایه هم از میوهها استفاده کنند.
این فقط باعث میشد که میوهها روی زمین بریزند و بپوسند.
خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت: «بگذارید هرچه میوه میخواهند بخورند؛ و میوهها را با همسایگان خود قسمت کنند.»
پیامبر با پیام تازه به شهر آمد؛ اما سنگسارش کردند، چراکه آن رسم قدیمی، در جسم و روح مردم ریشه دوانده بود و نمیشد راحت تغییرش داد.
کمکم جوانان آن منطقه از خود میپرسیدند این رسم بدوی از کجا آمده؛ اما نمیشد رسوم بسیار کهن را زیر سؤال برد و بنابراین تصمیم گرفتند مذهبشان را رها کنند. بدین ترتیب، میتوانستند هر چه میوه میخواهند، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهند.
تنها کسانی که خود را قدیس میدانستند، به آیین قدیمی وفادار ماندند؛ اما در حقیقت، آنها نمیفهمیدند که دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنند.
افراد زیادی در بین آشنایان و اطرافیانم وجود دارند که هنوز پایبند به آن افکار و اعتقادات قدیمی هستند که بنا به اقتضای زمانه به وجود آمدهاند و اکنون دیگر توجیهی برای عمل به آنها وجود ندارد.
چه بسیار رسم و رسومات اجتماعی و سنتی که بر اساس ملاحظات زمان خاص خود به وجود آمدهاند و اکنون دیگر دلیلی برای عمل به آنها نیست. یا اینکه درزمانی که آن اصول و قوانین وضع میشده، مانع و مشکلی در انجام دادنش وجود نداشته است ولی اکنون و در شرایط امروزی جامعه، دیگر امکان انجام آن وجود ندارد و یا اصلاً انجام آن منطقی و عاقلانه به نظر نمیرسد.
ولی افسوس که بسیاری ترجیح میدهند به جای اینکه زحمت تفکر به خودشان بدهند و در افکار خود بازبینی بکنند، با تعصبی کورکورانه بر اعتقادات منسوخ و قدیمی خود پافشاری کنند.
البته این موضوع نباید بهانهای شود برای زیر سؤال بردن هر فکر و عقیدهای که با آن موافق نیستیم و یا با آن مشکل داریم، بلکه باید تلنگری باشد برای تفکر در اعمال، افکار و اعتقاداتی که براساس سنن قدیمی شکل گرفتهاند، تا این کار باعث شود اعمال و افکارمان بهجای تعصب بر اساس تعقل شکل بگیرد.
مطالب پیشنهادی برای مطالعه:
بازنگری در افکار و عقاید به صورت پیوسته یک ضرورت است زیرا در این صورت، عقاید دارای منطق و استدلال تقویت و عقاید تقلیدی و کهنه و خرافی تضعیف شده و نابود خواهد شد.حواسمان باشد که در این میان عقاید ثابت و پایداری وجود دارد که هرگز تغییر نمی کند و نباید تغییر کند.
البته که هر ساختمانی یک پایه و شالودهای دارد که سایر قسمتهای ساختمان بر روی اون بنا میشن که از بین بردن بخشی از اون شاید هیچوقت امکانپذیر نباشه.
یک ایدوولوژی بسته که امروزه تفکر غالب شده است و تمام چیزی را که اقتضای زمانی دیگر بوده است به عنوان اصل میگیرند و ذات و هدف دین را به آن میفروشند. جای صدف و گوهر عوض شده است
مفید بود
ممنونم
نوید عزیز
به نظرم همیشه و در همه جا امکان بوجود آمدن چنین تفکرات، اندیشهها و دیدکاههایی وجود دارد.
در مرحله اول این ما هستیم که باید رویکرد تعقل و منطق را در پیش گرفته و با بازبینی افکار و ادیشههایمان امکان ظهور، ادامه حیات و رشد چنین تفکراتی را ندهیم.
موفق باشی.