رضایت از زندگی، هدفی است که بسیاری از افراد به دنبال دستیابی به آن هستند و بعضیها هم از بودن در چنین نقطهای به خود میبالند و شاید دیگران را هم ترغیب به چنین رویکردی کنند؛ اما واقعاً رضایت از زندگیای که داریم، چقدر میتواند برایمان مطلوب باشد؟ البته در همین اول یادداشت این را اضافه کنم که منظورم از رضایت از زندگی، رضایت از بودن و ماندن در جایی هست که هماکنون در آن قرار داریم، منظورم حفظ وضعیت موجود است، نه خوشحالی و شعف ناشی از رسیدن به آرزوها و خواستهها.
به نظرم چنین رضایتی و بودن در چنین نقطه مطلوبی در نهایت به رخوت و بیعملی منتهی خواهد شد. چنین حس رضایتی ما را به هیچ کاری و هیچ تلاشی نکردن و در نهایت تمام انرژی خود را صرف حفظ وضع موجود کردن و انجام همان کارهای همیشگی ترغیب خواهد کرد. در این صورت زندگی، بسیاری از جذابیتها و هیجانات خود را از دست خواهد داد و تمامی منابعی که صرف زیستن خود میکنیم به نوعی هدر خواهد رفت.
اما نارضایتی از وضع موجود هم همیشه نمیتواند مفید و مؤثر باشد. اینکه هر ایده، نظر یا باور جدیدی که میبینیم ما را مفتون خود کند، شرایطی بدتر و غیرقابل تحملتر برایمان به وجود خواهد آورد.
اگر هیچ صبر و تحملی برای دنبال کردن یک ایده و نظر مشخص نداشته باشیم تا آن مسیر در وجودمان ریشه بدواند و خود تازهای از ما بسازد، در این صورت از سمت دیگر بام خواهیم افتاد و به مشکل دیگری در زندگی دچار خواهیم شد.
به نظر میرسد بهینهترین حالت راضی نبودن به وضع موجود و در نهایت تلاش کردن در یک مسیر مشخص برای مدتی طولانی برای ساختن یک خود تازهتر با نگاه و تفکری متعالیتر باشد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
اهدافی که نوع نگاه ما به دنیا را شکل میدهند