امروزه همه تبدیل به توصیهکنندگان به موفقیت شدهاند. هر کسی به شیوه و روش خاص خود و از رسانه اختصاصیاش در حال ارائه بهترین راههای رسیدن به موفقیت و کامیابی است.
البته من هم در این وبلاگ مطالبی در این خصوص نوشتهام و در اینجا قصد تقبیح این کار را ندارم.
قطعاً هر کسی دوست دارد در زمینههای مورد علاقه خود به موفقیتهای بزرگی دست یابد. یک سری توصیهها و دستورالعملها هم وجود دارند که فارغ از مسیر و هدف، به ما در پیمودن کماشتباهتر و کم نقصتر کمک خواهند کرد.
اما مشکلی که وجود دارد این است که این توصیهها و دستورالعملها آنقدر زیاد و متنوع شدهاند که گاها احساس میکنیم در تناقض باهم هستند و یا متضاد هستند.
این تضادها و تناقضها گاهی آنقدر در ذهنم برجسته میشوند که احساس میکنم در مورد همین عبارات متضاد میتوان یک کتاب نوشت.
برای مثال در جایی میشنویم که میگویند تا میتوانی به مسیری که انتخاب کردهای و در آن قرار داری، ادامه بده و از کیفیت پایین کارت نترس و از طرفی میگویند، اگر در زمینهای موفق نشدی ناامید نشو و از اول شروع کن.
یا اینکه میگویند از تلاش و کوشش خسته نشو و باقدرت ادامه بده. اگر توانستهای تا اینجا بیایی از این به بعد را هم میتوانی طی کنی. از طرفی میگویند از هزینههایی که تاکنون برای رسیدن به اینجا متحمل شدهای نترس و هر وقت فهمیدی مسیر اشتباه بوده، همان لحظه برگرد و مسیر درست را انتخاب کن.
یا میگویند همین بیخوابی کشیدنها باعث موفقیت افراد شده است و از طرفی میگویند بهاندازه بخواب تا مغزت بهترین عملکرد را داشته باشد.
گاه میگویند آنچه را به آن علاقه داری به شغل خودت تبدیل کن و از آن لذت ببر، از طرفی دیگر میگویند آنچه را که به آن علاقه داری به شغلت تبدیل نکن که در این صورت به خاطر اجباری بودن انجام آن، دیگر لذت کافی از آن نخواهی برد.
این تضادها و تناقضها بسیارند و شاید نتوان همه اینها را در یک یادداشت وبلاگی برشمرد. ولی مسئله اصلی اینجاست که ما در انبوه توصیههای موفقیت چه کنیم که سردرگم نشویم و بتوانیم به اهدافمان دستیابیم؟
به نظرم زندگی مانند راه رفتن بر روی یک طناب است. طنابی بسیار نازک که هر لحظه احتمال دارد ما به سمتی سقوط کنیم. هر لحظه امکان دارد دچار افراط یا تفریط شویم.
همه این توصیهها درست هستند و همگی قابل پیادهسازی ولی خطای ما آنجاست که احساس میکنیم با دریافت و اجرای دقیق یک توصیه میتوانیم در زندگی و کسب و کارمان موفق شویم. ولی روش درست به شکل دیگریست.
ما باید بعد از آموختن هر کدام از این توصیهها، در پی این باشیم که آنها را برای خودمان شخصیسازی کنیم.
همه توصیهها به یک شکل به درد همه نمیخورند و همه را به موفقیت نمیرسانند.
من نه لازم است کم بخوابم و نه زیاد. من باید به اندازهای بخوابم که نیاز دارم و مغزم عملکرد بهینهای دارد.
من نه باید همواره تلاش کنم و به یک مسیر ادامه دهم و نه لازم هست که با هر مشکل کوچکی مسیرم را تغییر دهم بلکه باید بر اساس روحیات و تشخیصهای خودم تصمیم بگیرم که کدام گزینه پیش رو را انتخاب کنم.
زندگی دریافت توصیهها و عمل کردن به آنها نیست. زندگی به دست آوردن شناخت از خود و پیش بردن کارها بر اساس آن شناخت است.
در غیر این صورت تفاوتی میان گروههای انسانی و گلههای گوسفندان و سایر حیوانات وجود نداشت و همینکه یک نفر پیشگام میشد و بقیه پشت سر او حرکت میکردند، همه به موفقیت میرسیدند و نیازی به تفکر و تعقل هم نبود.
بنابراین بیایید از این به بعد هر توصیه و جمله قصاری را که میخوانیم، در آن تفکر کنیم و قبل از کپی کردن، آن را برای خودمان شخصیسازی کنیم و در مرحله بعدی سراغ اجرا برویم.
به نظرم مهمتر از به خاطر سپاری روشها، توصیهها و نقل قولهای مربوط به موفقیت، شناخت خود و شخصیسازی این توصیهها و روشها بر اساس روحیات، افکار و شرایط حال حاضر خودمان است.
پیشنهاد میکنم بعد از مطالعه این یادداشت، نوشتارهای زیر را هم بخوانید:
الگوبرداری از طرز تفکر افراد موفق
پول هدف اصلی ما از کار و تلاش روزانه نیست
1 دیدگاه