برخلاف آنچه بسیاری از ما تصور میکنیم، مغز، یک ارگان منسجم با یک مرکز فرماندهی فراگیر نیست؛ بلکه هر بخشی از آن در حال انجام کاری خاص هست و برآیند عملکرد این بخشهاست که در ارتباط با یکدیگر عملکرد کلی ما را چه در درون بدن و چه در بیرون از آن رقم میزند. در این میان بسیاری از اقداماتی که توسط مغز فرماندهی و انجام میشوند، به شکلی ناخودآگاه و خارج از محدوده آگاهی ما صورت میگیرند. اما آنچه ما بیش از همه درگیر آن هستیم، عملکرد بخشهای اولیه مغز هست که هیجانات و غرایز را در مغز به وجود میآورند و دیگری بخش قدامی یا همان نئوکورتکس که بیشتر مسئول عملکردهای مدیریتی، رفتارهای اجتماعی، برنامهریزیهای بلندمدت و خویشتنداری ماست.
اما برخلاف تفکر بسیاری از افراد اغلب این نئوکورتکس هست که از هیجانات و غرایز تبعیت میکند و برای آنها منطق میتراشد و هر وقت که میان تشخیصهای خود و احساسات و هیجانات بخش ابتدایی مغز تعارضی را کشف کرد، به نوعی معذب میشود و تلاش میکند که به شکلی آن را توجیه کند. این توجیهات معمولاً با ارائه دلایلی هستند که تلاش بسیاری برایشان صورت میگیرد و پاداش این تلاش هم دریافت مقداری دوپامین و در نتیجه احساس خوب و سرخوشی موقتی هست.
ما هیچ وقت تصمیم نمیگیریم خوشحال شویم، تصمیم نمیگیریم عصبانی شویم، تصمیم نمیگیرم تعجب کنیم، تصمیم نمیگیریم بترسیم، بلکه همه اینها به شکلی خودکار و براساس اطلاعات دریافتی در مغزمان اتفاق میافتند و بعد از همه این اتفاقات بخش نئوکورتکس تلاش میکند تا دلایلی برای آنها پیدا و داستانی سرهم کند و در نهایت هم با دریافت دوپامین، زحماتش به نوعی جبران شوند.
از این رو شاید واقعبینانهتر این باشد که به جای برشمردن وظایفی که در پاراگراف اول این نوشتار برای نئوکورتکس گفته شد، رفع تعارض پیش آمده را در صدر آن فهرست جای دهیم. با آگاهی از این موضوع میتوان به شکلی نقادانه تصمیمات و ترجیحات شخصی را مورد ارزیابی قرار داد و در صورت نیاز آنها را اصلاح کرده یا بهبود بخشید تا منطق و عقلانیت بیشتری بر انتخابهایمان در زندگی حاکم باشد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
اضافه بار اطلاعات و تأثیری که بر کیفیت تصمیمات ما دارد