بر اساس اصل آشنایی که رابرت زاینتس در سال ۱۹۶۸ معرفی کرده، ما چیزها را فقط به این خاطر دوست داریم که به آنها عادت کردهایم. در واقع آشنایی ما با یک رفتار یا رویکرد باعث میشود که آن رفتار یا رویکرد برایمان دوستداشتنی باشد. تأثیر اصل آشنایی بر انتخابها و ترجیحات ما به حدی قوی هست که بسیاری از اوقات خودمان هم نمیتوانیم تشخیص دهیم که آنچه انتخاب میکنیم تا انجامش دهیم، نه انتخاب واقعی ما بلکه ترجیح شکل گرفته بر اساس تکرار و عادت هست.
از طرفی وقتی کاری یکسان را مدام تکرار میکنیم، آن تجربه برای ذهنمان، روان و راحت میشود و درک و ارزیابی آن برایمان خیلی آسانتر انجام میگیرد و این کار به خودی خود برای ذهن لذتبخش است و منجر به علاقه هرچه بیشترمان به آن میشود.
به همین دلیل هم هست که علائم تجاری و لوگوها به تنهایی هیچ ارزشی ندارند، بلکه این تجربه و تکرار دیدن آنهاست که باعث بازشناسی و ارزشمندی ذهنی آنها میشود.
نکته قابل تأمل دیگر در خصوص عادتها و کارهای تکراری اینکه، چنین اقداماتی احساس امنیت و راحتی برایمان به همراه میآورند و هیچ ابهامی در انجام این قبیل کارها وجود ندارد و همین موضوع باعث علاقه بیشتر ذهن به آنها میشود.
در هر صورت اصل آشنایی بسیاری از اوقات بدون آنکه ما متوجه آن باشیم اتفاق میافتد و باعث میشود که به مرور زمان امیال و ترجیحات ما به شکلی ظریف تغییر کنند. به طوری که در هنگام انجام کاری از روی عادت فکر کنیم واقعاً در حال انتخاب و تصمیم گرفتن برای انجام آن کار هستیم.
ما جلوی تلویزیون مینشینیم و برنامههای بیفایده آن را میبینیم، اخبار را دنبال میکنیم، در شبکههای اجتماعی میچرخیم و پرخوری میکنیم، با این تلقی که در حال تصمیم گرفتن و انتخاب هر کدام از این اقدامات هستیم، در حالی که بر مبنای اصل آشنایی و صرفاً از روی عادت داریم عمل میکنیم و تا حد زیادی اختیار آگاهانه ما درگیر رفتارهایی نیست که انجامشان میدهیم.
پس بهتر است حواسمان به این موضوع هم باشد که با تکرار یک سری کارهایی که دوست داریم مدام انجامشان دهیم و تبدیل کردن آن کارها به عادتهای روزانه، کمکم ترجیحات و امیال ما هم تغییر خواهند کرد و این حلقه تکرارشونده به مرور مسیر رسیدن به اهدافمان را هر چه بیشتر تسهیل خواهد کرد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
مرسی شما جناب قربانی بزرگوار. حتما بهش میپردازم. ممنونم از پیشنهاد خوبتون. ایشالله همیشه موفق و نویسا باشید.
چه مطلب مهم و قابل تاملی بود آقای قربانی عزیز. ممنونم.
دقیقا همینطوره. حتی اسکرول کردن توی اینستاگرام و دیدن ویدیوهای توی اکسپلور هم میتونه این چرخهی تکرار رو ایجاد کنه و احساس امنیت از گشت و گذار داخلش رو به وجود بیاره.
پوریاجان ممنونم ازت،
نکتهای که اشاره کردی، یکی از فراگیرترین مصادیق اصل آشنایی هست که خود من هم شاید گاهی گرفتارش بشم.
به نظرم غلبه بر این مشکل، نیاز به این داره که مدتی به شکلی کاملا آگاهانه اقدامات روزانه را انتخاب و عملی کنیم تا به مرور بشه اصلاحش کرد.
البته روند طراحی عادت و تکنیک خردهعادتها از جمله راهحلهای غلبه بر چنین مشکلاتی هست.
موفق باشی.
قربان شما. من به این مسئله خیلی فکر کردم که چه خردهعادتی میتونه باعث بشه که از مثلا اینستاگرامگردی بهرهی بیشتری ببریم و استفادهی بهینه کنیم.
یکی از روشهایی که دارم تست میکنم و خیلی جواب گرفتم ازش اینه که یه بسته برگههای ۱۰*۱۰ خریدم، به خودم تعهد دادم که قط وقتی برم سراغ اینستاگرام که این برگهها جفتم باشن و همزمان با اسکرول کردن فید اینستا، هر نکتهای که ببینم به دردم میخوره رو توی یکی از این برگهها یادداشت کنم. مثلا جملهی زیر رو یکم پیش از توی اینستا استخراج کردم:
وقتی انسان آموخت که چگونه با رنجهایش تنها بماند؛ آنوقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد. _آلبرکامو
به نظرم روش خیلی خوب و جالبیه. البته به شرطی که بشه همیشه رعایتش کرد و به یه عادت تبدیلش کرد.
امیدوارم اگر موفق شدی به شکل پیوسته و دائمی انجامش بدی و نتایج خوبی بگیری، تو وبلاگت از روش اجرا و نتایجش بنویسی.
ممنونم از اینکه تجربهت رو اینجا به اشتراک گذاشتی. سعی میکنم من هم همچین کاری رو انجام بدم.
موفق باشی.