برای مطالعه محتوای منتخب دو هفته گذشته میتوانید بر روی لینکهای زیر کلیک کنید.
منتخبی از محتوای منتشرشده در فضای وب (۶۸)
منتخبی از محتوای منتشرشده در فضای وب (۶۹)
۱. مدل ذهنی و سرگذشت مایکل بلومبرگ
امین کاکاوند
در سال ۱۹۴۲، مایکل بلومبرگ در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. پدرش حسابدار یک شرکت لبنیاتی و مادرش هم خانهدار بود. همانطور که خود بلومبرگ تعریف میکند، او در کودکی چیزهای زیادی را تجربه کرد. سختکوشی، کنجکاوی و تلاش برای رسیدن به اهداف را از پدر و مادر یادگرفت، برای شرکت در کمپ تابستانه گروه پیش آهنگان نیاز به مقداری پول داشت و اولین تجربه فروشش را کسب کرد و در گروه پیشاهنگان خودکفایی و همکاری با دیگران را آموخت.
بلومبرگ در سالهای اولیه ورود به دانشگاه این موضوع را خیلی زود فهمید که برای کارهایی مانند مهندسی و تحقیقات علمی ساخته نشده است. چیزی که او در آن خوب بود، ارتباط با آدمها بود. احتمالا همکلاسیهای مدرسه و دانشگاه او هم این موضوع را تایید میکنند چون او همیشه در حال مدیریت و گرداندن این انجمن دانشآموزی و دانشجویی یا آن برگزاری آن برنامه فوقبرنامه و … بود.
برای مطالعه متن کامل روی لینک پایین کلیک کنید.
قسمت چهاردهم مدل ذهنی : مایکل بلومبرگ، نابغه دنیای بیزینس که والاستریت را دگرگون کرد
یادداشت مرتبط: مدل ذهنی رشد و مدل ذهنی ثابت، نقطه تمایز افراد موفق و ناموفق
۲. در مسیر کوچینگ
سجاد سعیدنیا
باید دستورالعملی به همه ما بدهند که در آن نوشته باشد:
پیش از آنکه دست به چیزی بزنید، بررسی کنید که در موقعیت درستی هستید!
پیش از آنکه دیگران را به عدم درک خود متهم کنید، بررسی کنید که نفر مقابل را درک کردهاید!
پیش از آنکه دیگران را به نشنیدن شما متهم کنید، بررسی کنید که آیا دارید به زبان درست حرف میزنید!
پیش از آنکه خود را به تنبلی و اهمالکاری متهم کنید، بررسی کنید آیا کار باید انجام بشود؟
پیش از آنکه برای کتابخوان کردن خود اقدام کنید، بررسی کنید آیا کتاب همان چیزی است که شما میخواهید؟
برای مطالعه متن کامل روی لینک پایین کلیک کنید.
یادداشت مرتبط: اعتماد به نفس ناخودآگاه و هماهنگی با محیط پیرامون
۳. فردیت نویسنده
شاهین کلانتری
من دیدهام آدمهایی که صرفاً به خاطر اینکه تراوشاتشان رمان نامیده شود، به قصهای کوتاه تانکر تانکر آب بستهاند.
اصلاً چه کسی گفته که باید حتماً بچسبیم به یک فرم خاص. چون شیک است؟ چون نوشتن در آن قالب «نویسندگی» محسوب میشود؟ چون با چاپ کتاب کاغذی است که بقیه به عنوان نویسنده تحویلمان میگیرند؟
این دغدغهها ممکن است به هر چیزی منجر شوند، اما قطعاً تضمینکنندۀ این نیستند که از ما نویسندۀ خوبی بسازند.
برای مطالعه متن کامل روی لینک پایین کلیک کنید.
فردیت نویسنده | فرصتی برای خود بودن
یادداشت مرتبط: مارکوس زوساک | فردی که بعد از هزارمین شکست به موفقیت رسید
۴. تکنیکهایی برای ذهن آگاهی
میثاق محمدیزاده در یک پزشک
اگر شما هر روز در حالت جنگ و گریز (fight-or-flight) باشید؛ استرش زیادی را تحمل کرده و دایما در حالت اضطراب و تشویش هستید. برای فرار از این وضعیت نیاز دارید کمی کنترل امور را رها کرده و تمرکز ذهن روی برخی مسایل را برهم بزنید.
هرچقدر تلاش کنید که همهچیز در زندگی برنامهریزی شده، قابل پیشبینی، حتمی و حساب شده باشد؛ باز هم اتفاقاتی رخ میدهد که خارج از کنترل شما است.
مطمئنا همه ما میتوانیم محیط پیرامون خود را تغییر دهیم؛ وقوع برخی اتفاقات را کاهش دهیم و تمام تلاش خود را برای آمادگی مواجه با سناریوهای مختلف و از جمله بدترین رویدادها انجام دهیم ولی نمیتوانیم پیشبینی کنیم چه موقعی این اتفاق میافتد.
در نتیجه، کارشناسان و روانشناسان ذهنآگاهی (mindfulness) از این واقعیت عدم قطعیت استفاده کرده تا به مزایای رها کردن مغز و کنترل دایمی ذهن اشاره کنند. وقتی نیاز به کنترل بیش از حد دارید؛ باید آماده دریافت استرس غیرمولد هم باشید. چون شما را در همان وضعیت دایمی «جنگ و گریز» قرار میدهد.
برای مطالعه متن کامل روی لینک پایین کلیک کنید.
۵ تکنیک ذهنآگاهی برای رهایی از استرس و کنترل دایمی ذهن
یادداشت مرتبط: روشی برای غلبه بر ناامیدی ناشی از حضور در شبکه های اجتماعی
۵. یک نویسنده ایدههایش را از کجا میآورد؟
مهسا ریاحی در ناداستان: بهتر از داستان
«ایده» بخش سخت کار نیست بلکه جزئی کوچک از کل کار است. آفریدن شخصیتهای باورپذیری که کمابیش هر کاری بهشان بگویی میکنند، کاری بسیار دشوارتر است و سختترین بخش کار هم این است که یکجا بنشینی و یک واژه را بعد از واژه دیگر بگذاری تا چیزی را که میخواهی کمکم بسازی: چیزی جالب و جدید.
اما با این حال، سوالی است که مردم میخواهند جوابش را بدانند، حتی از من پرسیدهاند که آنها را از خوابهایم میگیرم یا نه. (جواب: نه. منطق خواب، منطق داستان نیست. یکی از خوابهایتان را بنویسید و بعد خواهید دید که نمیشود. یا حتی از آن هم راحتتر، یکی از خوابهای مهمتان را برای کسی تعریف کنید-«خب، بهنظرم در خانهای بودم اما در عین حال آن جا مدرسه قدیمیام هم بود. پرستاری هم بود اما در اصل یک جادوگر بود، بعدش رفت اما یک برگی بود که نمیتوانستم نگاهش کنم، یک جورهایی میدانستم اگر لمسش کنم اتفاق بدی میافتد…» -آن وقت نگاه عاقل اندر سفیهاش را خواهید دید.) برای همین جوابهای سربالا میدادم. البته تا همین اواخر.
برای مطالعه متن کامل روی لینک پایین کلیک کنید.
یادداشت مرتبط: نکتهای مهم و اثربخش در یافتن ایده برای نوشتن
1 دیدگاه