نسیم طالب در فصل هشتم کتاب قوی سیاه داستانی از زبان سیسرو در مورد عابدان غرق شده حکایت میکند:
به دیاگوراس که به خدایان بیاعتقاد بود تصویر لوح گلی یک نقاشی از عابدانی در حال دعا را نشان دادند که از کشتی نجات پیدا کرده بودند. معنای ضمنی داستان این بود که دعا کردن شما را از غرق شدن نجات میدهد. دیاگراس پرسید: «پس تصویر آنها که عبادت کردند و سپس غرق شدن کو؟»
عابدان غرق شده که مرده بودند، در رساندن این پیام از تجربه شخصیشان از اعماق دریا مشکل داشتند. این مسئله میتواند مشاهدهگر سادهلوح را گمراه سازد تا به معجزه اعتقاد پیدا کند.
موضوع بحث، اعتقاد داشتن یا نداشتن به معجزه نیست، بلکه مسئله اصلی شواهد خاموشی هست که نه کسی به ما میگوید و نه اینکه ما میتوانیم آنها را ببینیم و بخوانیم.
تاریخ پر است از شواهد خاموش که ما هیچ وقت از وجود آنها مطلع نخواهیم شد. داستانهای موفقیت و رشد چشمگیر افراد پر از شواهد خاموش است که ما هیچ وقت از آنها آگاه نخواهیم شد.
کسانی که بسیاری از کارهایی را که افراد موفق مدعی هستند رمز موفقیتشان هست، انجام دادهاند و هیچوقت به آن موفقیتهای بزرگ دست نیافتند.
اینها باعث میشوند که ما گمراه و با داستانهای موفقیت سرگرم و سرمست شویم.
در واقع شواهد خاموش آن چیزی است که رویدادها از آن برای پنهان کردن تصادفی بودن خودشان استفاده میکنند.
وجود شواهد خاموش نشانگر این نکته است که ما بهتر است زیاد به دنبال خواندن داستانهای موفقیت نباشیم، چون آنها هیچ وقت تصویر کامل را به ما نشان نخواهند داد و چه بسا این باعث گمراهی ما شود و شاهد رقم خوردن شکستهایی بزرگ در زندگیمان باشیم.
چه بسیار دانشمندانی که اختراعات و اکتشافاتی مهم انجام دادهاند اما به دلیل نبود رسانه و یا بنا به اتفاقاتی نتوانستهاند صدای خود را به گوش جهانیان برسانند و این اختراعات و اکتشافات به اسم افرادی دیگر ثبت شدهاند.
چه بسیار نویسندگانی که تمامی نوشتههایشان نابود شده و هیچ کس آنها را نخوانده است که بداند آنان چه اعجوبههایی بودهاند.
حتی همین حالا هم استعدادهای بیشماری وجود دارند که نتایج زحمات آنها در میان آثار بدردنخور و محتوای بی انتهای فضای دیجیتال گم میشود و کسی فرصت نمیکند که آنها را بخواند و به شاهکار بودنشان پی ببرد.
شواهد خاموش نشانگر این نکته هستند که دنیا و قوانین حاکم بر آن، آنچنان که ما انتظار داریم عادلانه و بر اساس اصول مشخص نیست.
به نظر نمیرسد افرادی که شکت خوردهاند خاطره بنویسند و اگر هم چنین کاری کنند، آن ناشران تجاری که من میشناسم حتی به خود این زحمت را نمیدهند که یک تلفن بزنند و بگویند که کارشان رد شده است. خوانندگان ۲۶.۹۵ دلار هزینه نمیکنند تا داستان شکست را بخوانند، حتی اگر آنها را متقاعد کنید که این کتاب نکتههای مفیدتری از داستان موفقیت برایشان دارد. کل ماهیت زندگینامه بر پایه اتصاف رابطه علی بین ویژگیهای مشخص و رویداد معاقب استوار است. حالا گورستان را در نظر بگیرید. قبرستان افراد شکستخورده پر از افرادی خواهد بود که این ویژگیها را به طور مشترک دارند: جرئت، خطرپذیری، مثبت نگری و غیره، دقیقاً مانند جمعیت افراد میلیونر. شاید بعضی تفاوتها در مهارت آنها وجود داشته باشد، اما آنچه واقعاً این دو جمعیت را از هم جدا میکند بیش از همه یک عامل است: شانس، شانس محض.
همانطور که نسیم طالب میگوید، شانس بیش از آنچه فکر کنیم، بر موفقیت و مطرح شدن ما مؤثر است و نباید این اثر را در مسیر زندگی نادیده گرفت.
ما عواقب قابل رؤیت و آشکار را میبینیم، نه آنهایی که روشن و قابل رؤیت نیستند. با این وجود آن عواقب غیرقابلرؤیت معنادارتر هستند.
نظام ادراکی ما شاید به آنچه که در پیش چشمانمان وجود ندارد یا آنچه که توجه احساسی ما را برنمیانگیزد، واکنشی نشان ندهد. ما ساخته شدهایم که سطحی باشیم. به آنچه که میبینیم اهمیت دهیم و به آنچه که به ذهنمان، به صورت مبهم خطور میکند اهمیت ندهیم. ما جنگ دوگانهای در مقابل شواهد خاموش داریم. بخش ناآگاهانه مکانیسم استنتاجی ما گورستان را نادیده میگیرد، حتی اگر به لحاظ عقلی از نیاز به وجود آن آگاه باشیم. ما شرایط فیزیکی و واقعی که انتزاعی هستند را کنار میگذاریم.
از این رو بهتر است توجه بیشتری در زندگی به این موضوع داشته باشیم و همیشه شواهد خاموشی را که در پس پرده قرار دارند و قرار نیست به ما نشان داده شوند، در نظر داشته باشیم و در تقلید و دنبالهروی از دیگران بیش از حد سطحینگرانه و سادهانگارانه رفتار نکنیم.
عضویت در کانال تلگرامی روزنوشته ها
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
خطای روایت گری انسانها و تأثیر آن در زندگی ما
کتاب هنر شفاف اندیشیدن هم که بیشتر برگرفته از اندیشههای طالب هستش، در فصول مختلف مثل فصل اول و فصلی که من خیلی دوستش دارم یعنی لاتاری تخمدان ، خیلی روی شانس تاکید کرده .
البته نباید دست روی دست گذاشت تا روزی که سر و کله شانس پیدا بشه بلکه بقول محمدرضا اگه شانس بیاریم و بارون بیاد ولی ما قبلا زمینمون رو شخم نزده باشیم، از دست خودمون باید شاکی باشیم نه شانس.
مصطفی جان،
چقدر خوب به دوتا مطلب مرتبط با این موضوع اشاره کردی.
رولف دوبلی تو بخش لاتاری تخمدان، خیلی خوب این موضوع رو باز کرده.
اما به نظرم نسیم طالب کاملتر و جامعتر به اون پرداخته و از زوایای بیشتری بررسیش کرده.
حرف محمدرضا رو هم خیلی قبول دارم و جزو یکی از اصول اصلی زندگیم هست ولی به نظرم نکته اصلی این هست که باید در موقع شخم زدن زمین هم از کارمون لذت ببریم تا اگه یه موقع بارون نیومد، کل زندگیمون رو نبازیم و احساس ناکامی بهمون دست نده.
ممنونم ازت.