چرا اقدام نمیکنیم؟ چرا آنطور که باید به نتایج دلخواهمان نمیرسیم؟ چرا همواره در رسیدن به اهدافمان ناکام میمانیم؟ چرا با وجود تلاش بسیار نمیتوانیم به مطالعه روزانه پایبند بمانیم؟ چرا هر روز نمیتوانیم بنویسیم؟ چرا نمیتوانیم بر اساس برنامه ورزشی خود پیش برویم؟ چرا با وجود تلاش برای صدمین بار هرگز نمیتوانیم به رژیم غذایی لاغری پایبند بمانیم؟
یکی از مشکلات اساسی ما در زندگی آگاه نبودن به توانمندیها و امکانات خودمان است. ما در ابتدای هر مسیری باید بدانیم چه تواناییهایی داریم و چه چیزهایی را میتوانیم مدیریت و کنترل کنیم.
از طرفی ما هیچ کنترلی بر محیط خود نداریم. ما هیچ کنترلی بر رفتار و افکار دیگران نداریم. ما هیچ کنترلی بر گذشته خودمان نداریم. ما هیچ کنترلی بر آنچه بیرون از خودمان هست نداریم.
ضرورت بعدی درک، فهم و پذیرش کامل این کنترل نداشتنهاست. در گام بعدی بایستی برویم سراغ چیزهایی که بر آنها کنترل داریم. تنها چیزهایی که ما در این دنیا بر آنها کنترل داریم و میتوانیم مدیریتشان کنیم، افکار، احساسات و اقدامات خودمان هستند. از این رو هر کاری که بخواهیم به انجام برسانیم و هر هدفی که بخواهیم به آن دست یابیم، جز با مدیریت این موارد امکانپذیر نخواهد بود.
ما بسیاری از اوقات اصلاً توجهی به این کنترل نداشتنها و کنترل داشتنها و این تواناییها و عدم تواناییها نداریم و به دلیل همین فراموشی یا ناآگاهی، منابع و انرژی بسیاری را هدر میدهیم و آسیبهایی بزرگی به خودمان، زندگیمان و روابطمان وارد میکنیم.
اصلی در روانشناسی وجود دارد که شاید مهمترین اصل در جهت مدیریت هر چه بهتر زندگی باشد:
تمامی احساسات ما در زندگی ناشی از افکار ما هستند. همین احساسات به وجود آورنده اقداماتمان هستند و در نهایت اقدامات هم نتایج و دستاوردهای زندگیمان را رقم میزنند.
با توجه به این اصل سرچشمه و منبع اصلی تمامی نتایج و اقدامات انجامگرفته در زندگی ما، افکارمان هستند و ما به هر چیزی که بخواهیم دست یابیم و هر هدفی که مدنظرمان باشد، در مرحله اول باید بر افکارمان متمرکز شویم و بر روی آن کار کنیم.
مشکل بسیاری از ما در زندگی این است که کسی به ما نگفته، تمامی اقداماتمان ناشی از احساسات ما هستند و هر اقدامی که انجام نمیدهیم و از انجام درست آن پرهیز میکنیم، به دلیل عملکرد سیستم احساسی ماست. از طرفی تمامی نتایج به دست آمده در زندگی هم حاصل اقداماتمان هستند.
با توجه به موارد گفتهشده چه چیزی تعیینکننده افکار ما هست؟ ما چگونه میتوانیم افکار خودمان را تغییر دهیم؟
بسیاری از اوقات ما توجهی به افکار خود نداریم و اصلاً افکار بر اساس خواست و اراده ما در ذهنمان به وجود نمیآیند. بلکه همواره تحت تأثیر محیط و اقدامات دیگران هستند. ما در گام اول باید پیوسته تمرین کنیم که افکارمان را به شکلی عمدی و خودآگاه کنترل کنیم. این کار میتواند اولین اقدام اثربخش در جهت رسیدن به اهدافمان باشد.
وقتی ما انسانها بهطور متوسط در روز ۶۰ هزار فکر در سرمان میپرورانیم و اندیشه خود را با آنها مشغول میکنیم، در صورتی که این کار به شکلی آگاهانه انجام نگیرد، دستیابی به بسیاری از اهداف و خواستهها عملاً امکانپذیر نخواهد بود.
اشتباهی که افراد بسیاری از اوقات مرتکب میشوند، این است که وقتی به نتیجه دلخواهشان نمیرسند، تلاش بسیاری میکنند تا اقدامات خودشان را تغییر دهند. در حالی که این کار بسیار انرژیبر و شاید نشدنی باشد. چون در چنین شرایطی ما در تلاش برای حرکت و اقدام در جهت خلاف احساسات و افکارمان هستیم. این کار نتیجهای جز فرسایش روحی و روانی و هدررفت منابع نخواهد داشت.
در حالی که ما اصولاُ بایستی از افکارمان شروع کنیم. ولی اکثر اوقات به آن چیزهایی که بر روی افکار ما تأثیرگذار هستند و آنها را کنترل میکنند بیتوجه هستیم. عواملی همچون دوستان و اطرافیان، رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی.
کسی که میخواهد هر روز نیم ساعت مطالعه کند ولی همواره با شکست مواجه میشود و هیچوقت هم نمیتواند به هدف اصلی خودش دست یابد، بایستی بر افکار و ذهنیات خود متمرکز شود. اینکه چه فکری در مورد کتابخوانی و آثار و نتایج آن میکند، چه دیدگاهی نسبت به اقدام جایگزین مطالعه دارد و این افکار چگونه احساسات او را کنترل میکنند؛ و در نهایت چه احساسی است که مانع از انجام اقدام اصلی به شکلی منظم و پیوسته میشود. یا شاید این کار برای فرار از یک احساس ناخوشایند انجام گیرد که ناشی از افکار شخص است.
بنابراین همه آن چیزی که ما نیاز داریم شناخت و درک کامل افکار و ذهنیات خودمان است و تا زمانی که نتوانیم این افکار را به درستی شناسایی، کنترل و مدیریت کنیم، در دستیابی به بسیاری از اهداف و خواستهها ناکام خواهیم ماند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | تمرین نیروی حال نوشته اکهارت تله