همنوایی ؛ استعدادی مهم در عصر مفهومی

امروزه اطلاعات ما را به محاصره خود درآورده‌اند و در هر لحظه در حال بمباران شدن با داده‌های مختلف از طریق روش‌های گوناگون هستیم.

این هجوم اطلاعات به سمت ما به حدی است که در عمل تمرکز را از ما گرفته و برای بسیاری از افراد توانایی متمرکز ماندن بر یک موضوع به مدت طولانی به یک آرزو تبدیل شده است.

یکی از مهارت‌ها و توانایی‌هایی که دنیل پینک در کتاب ذهن کامل نو به آن اشاره و آن را مهم تلقی کرده است، Symphony است که رضا امیررحیمی مترجم این کتاب آن را به همنوایی ترجمه کرده است.

همان‌طور که در چند پست مرتبط با عصر مفهومی اشاره شد، نیمکره راست و چپ ما هرکدام در یک زمینه فعال هستند. برای مثال نیمکره چپ بر جزئیات متمرکز است و نیمکره راست بر کلیات و مفاهیم.

بر این اساس نیمکره راست در این مهارت و توانایی نقش اصلی را بازی می‌کند.

درواقع مهارت همنوایی، عبارت است از توجه به کلیت و مفهوم، درک جامع یک رویداد یا جسم و درنهایت درک روابط بین اجزا از نگاه جامع و کل‌نگر.

دنیل پینک در این مورد می‌گوید:

آدم‌هایی که مایل‌اند در عصر مفهومی کامیاب شوند، لازم است ارتباطات بین موضوعات متنوع و ظاهراً متفاوت را درک کنند. باید بفهمند که چگونه عناصر به‌ظاهر نامرتبط را برای خلق چیزی جدید به هم پیوند دهند؛ و باید در قیاس زبردست شوند. به‌عبارت‌دیگر، فرصت‌های سرشاری برای سه گروه از مردم وجود دارد: مرزشکن (Boundary crosser)، نوآور (inventor)، سازنده استعاره (metaphor maker)

درواقع در عصر مفهومی خلاقیت جایگاهی بسیار مهم و تعیین‌کننده پیدا کرده است و افرادی که بتوانند با به‌کارگیری خلاقیت خود فراتر از تخصص‌های مختلف روابطی را ببینند و تشخیص دهند که دیگران از دیدن و تشخیص آن عاجز هستند، آنان به موفقیت‌های بزرگی دست خواهند یافت.

همان‌طور که در طول تاریخ هم گاها برخی مسائل و معماهای تخصصی را کسانی حل کرده‌اند که اصلاً آشنایی و سواد کافی در آن حوزه خاص نداشته‌اند و این ناشی از کل‌نگری و نگریستن مفهومی آنان به موضوعات مختلف است.

همنوایی عملاً رهایی از بند کلیشه‌ها و افکار قدیمی و دست یافتن به ایده‌ها و نگاه‌های نو است؛ یا اینکه گاهی اوقات می‌توان با پیوند دادن دو ایده یا دو مهارت به همدیگر به ایده‌ها و دستاوردهایی رسید که تاکنون کسی موفق به کشف و درک آن‌ها نشده بود.

دانیل گلمن در این مورد می‌گوید:

درست یک توانایی شناختی مجریان بسیار موفق را از متوسط‌ها متمایز می‌کند: تشخیص الگو، تفکر تصویر کلی که به رهبران امکان می‌دهد روندهای معنادار را در میان بلبشوی اطلاعاتی پیرامونشان تشخیص دهند و به‌صورت راهبردی به آینده خیلی دور بیندیشند.

به نظر می‌رسد آموختن و تقویت این توانمندی در خودمان می‌تواند علاوه بر اینکه باعث شود نسبت به بسیاری از افراد ازنظر شغلی و جایگاه کسب و کار برتری پیدا کنیم، بلکه در این دنیای بلبشوی اطلاعاتی با تشخیص روندهای کلی تا حدی آرامش خودمان را بازیابیم و از سردرگمی نجات پیدا کنیم.

ازجمله روش‌های که دنیل پینک برای تقویت این مهارت در خودمان پیشنهاد می‌دهد، توجه به استعاره‌ها و تمرین ساخت استعاره، خواندن نشریات ناآشنا و ورق زدن آن‌ها و برداشت کلی از مفهوم مطالب آن، نقاشی کشیدن و همچنین جستجو برای یافتن راه‌حل‌های مختلف برای مشکلات و مسائل گوناگون است.

پی‌نوشت: منبع این یادداشت کتاب ذهن کامل نو نوشته دنیل پینک است.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از مطالعه این یادداشت، مطالب زیر را هم بخوانید:

مغز چپ یا مغز راست ، کدام مهم‌تر است؟

جایگاه هنر و هنرمند در عصر مفهومی

شش مهارت مهم و تعیین کننده در عصر مفهومی

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *