پایبندی به تعهدات شخصی تا آخرین لحظه همیشه بهترین انتخاب نیست. همیشه لازم نیست هر جایی که به خودمان یا فرد دیگری قول دادیم کاری را انجام دهیم، تا انتها آن کار را پیش ببریم و تحت هر شرایطی تلاش کنیم. اصولاً ما بر اساس اهداف مشخصی، کاری را شروع میکنیم یا تعهدی را میپذیریم ولی در میانه انجام آن کار، متوجه میشویم عملاً به آن هدف و منظور تعیینشده در ابتدای کار نخواهیم رسید یا اینکه آن کار تناسب و همخوانی با آن هدف اصلی ندارد. در چنین مواقعی بهترین اقدام نادیده گرفتن تعهد و قرار گرفتن در مسیر درست است. هزینههایی که تا آن لحظه متحمل شدهایم، جزو هزینههای غیرقابل بازگشت هستند و با تعلل بیشتر مجبور خواهیم بود هزینه اضافهتری را پرداخت کنیم.
تصور کنید بلیت تماشای یک فیلم را خریداری کرده و مسیری طولانی و پرترافیک را برای رسیدن به سینما طی میکنید. بعد از کلی انتظار وارد سالن میشوید و صندلی خودتان را پیدا میکنید و منتظر شروع فیلم میمانید. هنوز یک ربع از شروع فیلم نگذشته که متوجه میشوید، موضوع فیلم آن چیزی نیست که شما فکر میکردید؛ بلکه یک فیلم خستهکننده و بیمحتواست که هیچ جذابیتی برایتان ندارد.
در چنین شرایطی بهترین گزینه ترک سالن سینما و صرف بقیه وقت باارزشتان برای انجام کاری باارزشتر است؛ اما ترجیح ذهنِ غیرمنطقی چیز دیگری است. او شما را وسوسه خواهد کرد که بااینهمه هزینه مالی و غیرمالی بهتر است که فیلم را تا انتها ببینید؛ اما در حقیقت ما با تماشای ادامه فیلم در حال پرداخت هزینه بیشتر در قبال کسب هیچ دستاورد ارزشمندی هستیم. به این خطای ذهنی، خطای هزینه غیرقابل بازگشت (Sunk Cost) میگویند.
وقتی ما هزینهای را متحمل شدهایم و امکان بازگشت آن هزینه وجود ندارد، بهترین کار جلوگیری از متحمل شدن هزینههای بیشتر هست. در چنین مواقعی امید بازگشت هزینه با صرف هزینه بیشتر معمولاً یک امید واهی ست و به نتیجه موردنظر منتهی نخواهد شد.
همین خطای ذهنی دلیل اصلی ما انسانها برای ماندن در یک رابطه شکستخورده، وفاداری به یک شغل کسلکننده و ادامه یک پروژه بیسرانجام است.
بهتر است وقتی برای اولین بار این فکر به ذهنمان خطور کرد که در حال طی مسیر اشتباه هستیم و قرار نیست به آن هدفی که داشتیم، برسیم، همان موقع تعهد خودمان را زیر پا بگذاریم و میدان را خالی کنیم. بعید است که بعداً پشیمان شویم و با خودمان بگوییم که کاش آن رابطه اشتباه، آن شغل بیخود و یا آن پروژه شکستخورده را ادامه میدادم. ولی در صورت ادامه دادن بهاحتمالزیاد بعداً پشیمان خواهیم شد که ایکاش زودتر مسیر خودم را عوض میکردم و متحمل هزینهها و ضرر و زیانهای بیشتر نمیشدم.
تعهدات مهم هستند اما تشخیص اینکه چه زمانی آنها را زیر پا بگذاریم و بر خطای هزینههای غیرقابل بازگشت غلبه کنیم، به همان اندازه دارای اهمیت است. زمان یک منبع کمیاب است و ما نباید آن را با احساس بدبختی و ناکامی هدر دهیم؛ اما باید این موضوع را هم از قبل بدانیم که با رها کردن هدفی که انتخاب کرده بودیم یا تعهدی که سپرده بودیم، در کوتاهمدت حس خوبی نخواهیم داشت و این یک فرایند طبیعی و کاملاً معمولی هست؛ اما در بلندمدت یک حس خوب و رضایت کامل برای ما به همراه خواهد داشت و درنهایت نقشی مهم در افزایش میزان شادمانی در زندگی ایفا خواهد کرد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
سپردن تعهد | روش سوم مدیریت توجه ناخودآگاه