میزان مطلوبیت تصمیمات و قابل‌اتکا نبودن تجارب حاصل از آن

میزان مطلوبیت حاصل از تصمیمات مختلف چقدر است؟

ما چگونه این مطلوبیت‌ها را می‌سنجیم و به خاطر می‌سپاریم؟

این تجارب چقدر قابل‌اتکا هستند و چه نقشی در تصمیمات آینده ما دارند؟

همه ما به‌طور پیوسته در حال تصمیم گیری هستیم و در مورد کوچک‌ترین مسائل زندگی تا کلان‌ترین آن‌ها همواره تصمیم می‌گیریم و انتخاب می‌کنیم.

اما اصول تصمیم گیری و مراحل یک انتخاب درست چه مواردی هستند؟

اغلب تصمیمات خوبی که گرفته می‌شود، شامل مراحل زیر هستند:

۱. ارزیابی اهداف و گزینه‌های پیش رو که امکان انتخاب آن‌ها را داریم

۲. بررسی اهمیت و اولویت هر کدام از گزینه‌ها

۳. دسته‌بندی گزینه‌ها بر اساس اهمیت و اولویت‌های تعیین‌شده

۴. بررسی احتمال دستیابی به اهداف بر اساس انتخاب هرکدام از گزینه‌های پیش رو

۵. انتخاب بهترین گزینه بر اساس اولویت و احتمال دسترسی به اهداف

۶. بازخوردگیری از انتخاب‌های انجام‌شده و اصلاح مسیر و یا تغییر گزینه در صورت لزوم

به نظر می‌رسد با رعایت این اصول بتوان بهترین تصمیمات را گرفت و با سرعت و کیفیت بالایی به اهداف تعیین‌شده دست یافت.

در این میان تجارب و نتایج حاصل از تصمیمات قبلی هم می‌توانند تأثیرگذار باشند.

با توجه به این موضوع هر تصمیمی که قبلاً اتخاذ شده و به نتایج مشخصی هم منتهی شده‌اند دارای سه نوع مطلوبیت هستند:

مطلوبیت اول مطلوبیت مورد انتظار است؛ یعنی همان مطلوبیتی که ما با انتخاب هر گزینه انتظار داریم به آن حد از مطلوبیت دست یابیم.

مطلوبیت دوم مطلوبیت تجربه شده است. این مطلوبیت، میزان خوشایندی و لذتی است که در این تجربه نصیب ما شده است.

مطلوبیت سوم هم همان مطلوبیت به خاطر سپرده شده است.

این سه مطلوبیت به‌ندرت با همدیگر هم‌راستا و هم‌اندازه می‌شوند و این موضوع باعث دشواری ما در استفاده از تجربیات و سوابق تصمیمات قبلی‌مان می‌شود.

با توجه به این نکته، هم‌راستا و هم‌اندازه نبودن مطلوبیت اول و مطلوبیت دوم، منطقی به نظر می‌رسد، اما متفاوت بودن مطلوبیت دوم و سوم کمی عجیب است.

ولی این موضوع واقعیت دارد و ظاهراً فاصله زیادی بین مطلوبیت تجربه‌شده و مطلوبیت به خاطر سپرده‌شده وجود دارد و این تفاوت باعث ایجاد خطاها و مشکلات متعدد در تصمیم‌گیری‌های بعدی ما برای انتخاب بهترین گزینه از میان گزینه‌های متعدد می‌شود.

دنیل کانمن برنده جایزه نوبل ثابت کرده است که میزان مطلوبیت به خاطر سپرده شده توسط ما در جریان یک تجربه، توسط کیفیت تجربه ما در دو مقطع زمانی تعیین می‌شود:

  • میزان احساس خوب یا بدی که در زمان اوج یک رویداد نصیبمان می‌شود.
  • و میزان احساس خوب یا بدی که در انتهای رویداد نصیبمان می‌شود.

با توجه به این موضوع عواملی مانند نسبت لذت به ناخشنودی یا مدت‌زمان تجربه تأثیری بر خاطره و میزان مطلوبیت به خاطر سپرده‌شده ما ندارد.

برای مثال ما اگر به یک مسافرت ده روزه برویم. بعد از بازگشت از این مسافرت میزان لذت و مطلوبیت به خاطر سپرده‌شده از این مسافرت، صرفاً به میزان احساس خوب یا بد در نقطه اوج مسافرت و انتهای مسافرت بستگی خواهد داشت.

یعنی اگر این مسافرت به جای ده روز، چهار روزه باشد ولی تجارب به‌دست‌آمده در مقاطع گفته‌شده، مطلوب‌تر باشند و احساس خوبی به ما بدهند، لذت بیشتری به ذهن ما سپرده خواهد شد و خاطرات بهتری برایمان باقی خواهد ماند.

با توجه به این نکته نمی‌توانیم بیش‌ازحد به تجربیات و خاطرات خود از تصمیم گیری‌ها و انتخاب‌های مهم زندگی‌مان پایبند باشیم و شاید بهتر باشد که از متغیرها و اطلاعات در دسترس معتبرتر و قابل‌اتکاتری برای این نوع تصمیمات استفاده کنیم و یا روش بهتری برای این انتخاب‌ها بیاموزیم و به کار گیریم.

به نظر می‌رسد ثبت خاطرات و اتفاقات مختلف زندگی در زمان وقوع می‌تواند یکی از راه‌حل‌ها و روش‌های غلبه بر این مشکل و خطای ذهنی باشد.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از مطالعه این یادداشت، نوشتارهای زیر را هم بخوانید:

انتخاب و تصمیم گیری ، دغدغه بزرگ انسان در عصر جدید

علاقه ما به افزایش تعداد گزینه های قابل انتخاب و دردسرهای آن

چرا تصمیم گیری برای دیگران آسانتر از تصمیم گیری برای خودمان است؟

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *