اولین فکری که با دیدن یک مارمولک که جلوی آفتاب دراز کشیده و در حال آفتاب گرفتن هست به ذهنمان میرسد این است که این جانور لذتی حداکثری از تکتک لحظات زندگی خویش میبرد و آرامش عجیبی را تجربه میکند. در حالی که اصلاً این طور نیست. او دارد تلاش میکند که زنده بماند.
از آنجایی که مارمولک یک جانور خونسرد هست، اگر دمای بدنش بیش از حد پایین بیاید، زندگیاش به خطر خواهد افتاد و او برای حفظ زندگی خویش به سمت بخش آفتابی صحرا پناه میبرد. اما مشکل آنجاست که وقتی در برابر آفتاب قرار میگیرد، همزمان در دیدرس شکارچیان هم قرار میگیرد و این خود تهدید دیگری برای زندگی این جانور محسوب میشود.
پس، بعد از مدتی که به شکلی هوشیارانه در حال آفتاب گرفتن است، برای اینکه شکار شکارچیان طبیعت نشود، بلافاصله به سمت سایه میدود تا خود را از آن تهدید در امان نگه دارد. و این رفت و برگشت مدام تکرار میشود تا این جانور بتواند به زندگی خویش ادامه دهد.
بخش قدیمی مغز ما هم که شامل مخچه و ساقهی مغز میشود، شباهت زیادی به مغز مارمولک دارد و این موضوع در گذر قرنها باعث حفظ حیات اجداد ما با وجود انواع و اقسام تهدیدها و خطرها شده است.
اما همین مغز قدیمی همچنان در حال ارسال هشدارهایی برای ماست. و چون دیگر تهدید حمله حیوانات وحشی متوجه ما نیست، به ناچار تهدیدهای دیگری که اهمیت چندانی ندارند، تهدید تشخیص داده شده و ما را مدام به تحرک ذهنی وامیدارند.
ذهن ناخودآگاه ما مدام در حال تکاپوست و میخواهد همه چیز را تحت نظر و کنترل خویش داشته باشد و احساس میکند که اگر از بخشی از آنچه میتواند در دسترساش باشد، غافل شود، حیات او مورد تهدید جدی قرار خواهد گرفت.
شاید کنترل مدام شبکههای اجتماعی و جابجایی میان پلتفرمهای مختلف و حسابهای کاربری گوناگون حاصل فعالیت مغز مارمولکی ما باشد، با این خیال که در حال نجات زندگی ماست و اگر همه چیز را به این شکل تحت نظر نداشته باشد و مدام این رفت و برگشتها را تکرار نکند، حیات خویش را به خطر خواهد انداخت. اما حقیقت چیز دیگریست و ما مقهور این دنیای در حال توسعه با سرعتی چشمگیر هستیم بی آنکه فرصتی برای مغزمان فراهم شود تا خود را با این تغییرات و پیچیدگیها منطبق سازد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
ادراک برساخته به جای ادراک عینی