پشیمانی نوعی هیجان و نیز شکلی از تنبیه است که در موقعیتهایی خاص ما خودمان را در معرض آن قرار میدهیم. البته نتیجه این تنبیه هم میشود ترس از پشیمانی که باعث محافظهکاری گاهاً افراطی ما در موقعیتهای تعیینکننده میشود. در واقع ما هر وقت که فکر میکنیم میتوانستیم به شکل آگاهانهتر، عقلانیتر و بهتر عمل کنیم و خطاهای رخ داده را مرتکب نشویم، پشیمانی کل وجودمان را فرا میگیرد و هر چه راحتتر بتوانیم خودمان را در موقعیت بهتر تصور کنیم، این پشیمانی در وجود ما قویتر و تأثیرگذارتر خواهد بود. اما نوعی عدم تقارن در ریسک پشیمانی وجود دارد که ما را هر چه بیشتر به سمت محافظهکاری پیش میبرد.
منظور از عدم تقارن در ریسک پشیمانی این هست که وقتی نتیجهای، حاصل انجام دادن کاری باشد، واکنش هیجانی و شدت پشیمانی یا خوشحالی آن خیلی بیشتر از وقتی خواهد بود که این هیجان حاصل انجام ندادن کاری باشد.
در واقع هرگاه یک گزینه پیشفرض وجود داشته باشد و فرد گزینه دیگری غیر از گزینه پیشفرض را انتخاب کرده و متضرر شود، خیلی بیشتر از زمانی که گزینه پیشفرض را انتخاب کرده و به همان میزان متضرر شده، پشیمان خواهد بود.
همین عامل سوقدهنده ما به سمت محافظهکاری، دنبالهروی از جمع و گرایش بیش از حد به ترجیحات اکثریت هست و باعث میشود که نتوانیم گامهایی متفاوتتر و شاید خیلی بهتر و اثربخشتر در زندگی برداریم.
برای مثال پیشفرض این است که وقتی فرد در جایی استخدام شد تا زمان بازنشستگی همان شغل را ادامه دهد و تا جای ممکن محافظهکارانه عمل کند تا مبادا آن جایگاه را از دست بدهد. در چنین شرایطی ضررهایی که فرد به خاطر این رویکرد متحمل میشود، برای او پشیمانی چندانی به همراه نخواهد داشت، اما کافی است که همان شخص با هدف یافتن شغلی بهتر یا ایجاد کسب و کاری جدید، از شغل کارمندی خود استعفا دهد. در این صورت کوچکترین ضرر و زیانی نسبت به حالت قبلی پشیمانی بزرگی را به همراه خواهد داشت و ترس از همین پشیمانی هم باعث محافظهکاری هر چه بیشتر کارمندانی میشود که در حال حاضر شرایط کاری چندان مناسبی ندارند.
از این رو با آگاهی از حاکم بودن این عدم تقارن بر ریسک پشیمانی بر افکارمان، شاید بتوان در موقعیتهای مختلف تصمیمات اثربخشتری گرفت و به نتایج خیلی بهتری دست یافت.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
اصل آشنایی و تکرارهایی که به تغییر امیال و ترجیحات منتهی میشوند