ما هر چقدر هم که از نظر خودمان واقعبین باشیم و منطقی فکر کنیم، همچنان گرفتار یک سری سوگیریهای شناختی هستیم که باعث میشوند در مواجهه با چالشها و شروع کارهای جدید، بیش از حد خوشبین باشیم و دچار آرزواندیشی شویم. همین موضوع در ادامه زمینه غافلگیری و در نتیجه شکست ما را فراهم میکنند. دنیل کانمن در کتاب فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ، این چهار سوگیری شناختی را به این صورت مورد اشاره قرار میدهد:
۱. تمرکز بر هدف
ما بر هدف خود تمرکز میکنیم، به دام لنگر برنامه خود میافتیم، نرخهای پایه مرتبط را نادیده میگیریم، و خود را در معرض آسیب مغالطه برنامهریزی قرار میدهیم.
۲. تمرکز بر آنچه میخواهیم و میتوانیم انجام دهیم
ما بر آنچه میخواهیم انجام دهیم و میتوانیم انجام دهیم تمرکز میکنیم، و برنامهها و مهارتهای دیگران را نادیده میگیریم.
۳. تمرکز بر نقش علی مهارت
هم در توضیح دادن گذشته و هم در پیشبینی آینده، ما فقط بر نقش علی مهارت تمرکز میکنیم و نقش بخت و اقبال را نادیده میگیریم. از این رو، خود را در معرض توهم کنترل قرار میدهیم.
۴. تمرکز بر آنچه میدانیم
ما فقط بر آنچه میدانیم تمرکز میکنیم و آنچه را نمیدانیم نادیده میگیریم؛ این ما را به باورهای خود بیش از حد مطمئن میکند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
الگویابی ذهنی | نقطه ضعف یا نقطه قوت مغز انسان؟