این روزها بیشتر از قبل با پسرم به پیادهروی دو نفره میرویم. نمیدانم چرا مدتی است که امیرعلی زیاد با تاب و سرسره و زمین بازی کودکان حال نمیکند و بیشتر ترجیح میدهد باهم پیادهروی کنیم و گپ بزنیم. البته این گپ زدنها بیشتر به پرسش و پاسخ میگذرد.
درست است که او بیشتر سؤالکننده است و من پاسخدهنده ولی در این فرایند هر دو یادگیرندهایم. فقط نمیدانم یادگیری کدامیک از ما بیشتر و اثربخشتر است.
چند روز پیش که در مسیر رفتن به شهربازی دونفری قدم میزدیم و امیرعلی همچنان سؤال میپرسید و من پاسخ میدادم، ناخودآگاه گفتگوی یک پدر و پسر دیگر که پشت سر ما قدم میزدند، توجهم را به خودش جلب کرد. آنها آنقدر به ما نزدیک شده بودند که میتوانستم صحبتهایشان را به وضوح بشنوم.
البته بعد از اینکه از از کنار ما عبور کردند متوجه شدم که جمع چهارنفره هست و غیر از پدر و پسر که در حال صحبت با هم بودند، مادر و دختر هم در کنار آنان حضور داشتهاند.
در طی یکی دو دقیقهای که من حرفهای آن پدر و پسر را میشنیدم، پسر از پدر در مورد کسانی که در این دنیا بیشتر از همه دوستشان دارد پرسید و پدر بلافاصله اولویتهای دوست داشتنش را برای پسر حدودا هشت ساله ردیف کرد.
او گفت که اول از همه خودش را دوست دارد و بعد از آن اعضای خانوادهاش را و بعد افراد دیگری که در اولویتهای بعدی بودند.
برایم جالب بود که پدر پاسخ کلیشهای به سؤال پسرش نداد و بلافاصله همچون اکثر پدران و مادران ادعا نکرد که پسر و دخترش را بیشتر از هر چیزی در دنیا دوست دارد و بعد از آن بقیه چیزها در اولویت بعدی هستند.
از آن روز فکرم مشغول است. اینکه واقعاً اولویتهای دوست داشتن و خواستن ما در دنیا چگونه هستند و اینکه اصلاً این دوست داشتنها و خواستنها واقعاً قابلسنجش و اندازهگیری هستند یا بسته به حال و هوای آن لحظه ما میتوانند تغییر کنند.
اصلاً چگونه و در چه موقعیتی میتوان دوست داشتن واقعی افراد را سنجید؟
برخی افراد در زندگی روزمرهشان که حالتی عادی دارد، یک سری اولویتها دارند و وقتی هم که حادثهای تلخ و پیش بینی نشده رخ میدهد اولویتهای دیگر.
نمیدانم بهترین موقعیت برای سنجش ادعاهای افراد در مورد دوست داشتن و ارزش قائل شدن برای زندگی سایر انسانها چه زمانی هست.
مدتی هست که موضوع خودخواهی انسان، فکرم را به خود مشغول کرده. به آنجا رسیدهام که انسان خودخواهترین موجود روی زمین است.
به نظرم انسان هر کاری و هر اقدامی را صرفاً برای منافع خودش انجام میدهد. اصلاً اینکه کسی کاری را برای دیگری حتی برای خدا انجام دهد، به نظرم غیرقابل باور میآید.
نمیدانم اگر بهشت و جهنمی، جریمه و مجازاتی، تشویق و تنبیهی، منافع، وجدان و احساساتی در کار نبود، آیا باز هم انسانها اینگونه زندگی میکردند.
هر چند با وجود این همه مکانیسم تشویق و تنبیه برای همه افراد اعم از مذهبی و غیرمذهبی باز هم کسانی در این دنیا هستند که مدام در حال جابجا کردن مرزهای اقدامات وحشیانه و غیرانسانی هستند.
با این وجود نمیدانم که چقدر میتوان اقدامات همان انسانهای به معنای واقعی انسان و دگردوست را از روی خیرخواهی و صرفاً برای دیگران به حساب آورد.
همه کارهایی که ما برای دیگران یا خودمان انجام میدهیم یک پاداش و حس خوب برایمان به همراه دارند و این جزو ذات وجودی انسان است.
من اگر به نیازمندی که در کنار خیابان نشسته کمکی میکنم، بیشتر از او خودم حس خوب پیدا میکنم.
وقتی که برای پسرم لباس و اسباببازی میخرم، بیشتر از او خودم خوشحال میشوم.
وقتی که مطلبی را به کسی یاد میدهم، بیشتر از او خودم احساس خوب پیدا میکنم.
وقتی که به پدر و مادرم خوبی میکنم، وجدان آسودهتر و حس بهتری پیدا میکنم.
این فهرست را همینطور میتوان ادامه داد.
به نظرم حتی زمانی که خودم گرسنه بمانم و غذایم را به فرد گرسنه دیگری ببخشم، باز هم در نهایت این کار را از روی خودخواهی و برای خودم انجام دادهام.
مطمئناً اگر این احساسات انسانی و وجدان در وجود بشری نبود، بسیاری از این اقدامات و کارهای انسان دوستانه هم انجام نمیشدند.
حتی احساس مهر و محبت مادر نسبت به فرزند هم به خاطر همان احساس مادرانگی و حال خوب ناشی از آن است که اگر نبود، بعید میدانم مادران به اسطورههای مهر و محبت به فرزندان خود تبدیل میشدند.
به همین دلیل به نظرم میرسد آن پدر در حال بازگو کردن واقعیت به فرزند خود بود. ولی نمیدانم که آیا روبرو شدن یک پسربچه هشت نه ساله با این وضوح از واقعیت درست هست یا نه.
به هر حال خودخواهی مشخصه ذاتی ما انسانهاست و در این میان بهترین اقدامی که میتوان انجام داد این است که خودخواهیهای خودمان را با منافع و شرایط مطلوب دیگران همجهت و همراستا کنیم و بهگونهای در زندگی عمل کنیم که مانع از آسایش و آرامش دیگران و آسیب رساندن به آنان نشویم.
شما هم با من هم نظر هستید که همه ما انسانها خودخواهیم و تقریباً تمام کارهایمان از روی خودخواهیست و صرفاً این هدف را با توجیهات و دلایل بهتر و انسانیتری تزئین میکنیم؟ یا نظری غیر از این دارید و فکر میکنید که واقعیت جز این است؟
عضویت در کانال تلگرامی روزنوشته ها
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
اشتباهاتی که با گام گذاشتن در مسیر موفقیت مرتکب میشویم
سلام حسین عزیز
مطلب جالب و خواندنی بود. تمام انسان ها یک ویژگی غریزی دارند و آن حب ذات است؛ یعنی دوست داشتن خود! اگر این غریزه و رفتار غریزی ناشی از آن نبود، امروز هیچ انسانی روی کرۀ زمین راه نمی رفت. روشن است که انسان تلاش می کند بهتر، راحتتر و در آسایش و آرامش بیشتر زندگی کند و لازمۀ این مطلب گاهی ورود به محدودۀ حقوق دیگران (تجاوز آرام به حقوق دیگران) خواهد بود.
البته چون این رفتارها را همۀ انسان ها دارند، ناچار به نوعی تعامل با هم هستند و قوانین و مقررات اجتماعی نیز از همین دوران در زندگی بشر نمایان می شود. اما در بحث روابط با نزدیکان مثل خانواده و بستگان، موضوع کمی فرق می کند و گاهی گذشت از حق خود بسیار بیشتر می شود، هرچند در نهایت انسان به دنبال کسب لذت از گذشتِ خود و لذت بردن اعضای خانواده یا دیگر اطرافیان است، اما یک حس پنهان هم وجود دارد که گاهی اوقات می خواهد فقط آنها لذت ببرند، هر چند خودش لذت نبرد. شاید به نوعی ادای دین باشد برای زمان هایی که برای او گذشت کرده و از حق خود چشم پوشی کرده اند.
به هر صورت من هم فکر می کنم انسان ها در بیش از نود درصد اوقات به دنبال جلب نظر، حمایت، تایید یا رضایت دیگرانند تا خودشان به یکی از نیازهای درونی شان پاسخ گفته و آن را مرتفع کرده باشند؛ هر چند در این گونه موارد جلوۀ بیرونی این رفتارها چندان ناخوشایند نیست و برای دیگران خوشایند و قابل قبول است. کلام آخر این که انسان پیچیده ترین موجودی است که پا به عرصۀ وجود نهاده و در بارۀ رفتارها و عملکردش به سادگی نمی توان سخن گفت و ما تنها به قدر دانش و فهم خود برداشتی را مطرح می کنیم و بس! مانا و نویسا باشی.
سلام سعیدجان،
خیلی ازت ممنونم که وقت میذاری و نظرات پربار و کاملت رو اینجا مینویسی،
این نظرات و این وقت صرف کردنها برای من خیلی ارزشمند هستن.
تو پیچیده بودن انسان و کنشها و واکنشهای اون تو موقعیتهای مختلف تردیدی نیست.
ولی من اصلا نمیتونم مصداق و نمونهای برای اون ده درصدی که اشاره کردی پیدا کنم.
حتی بزرگترین گذشتها و کوتاه آمدنها همگی یک پاداش درونی و حس رضایت برای انسان در پی دارن و این خودش میتونه اولین انگیزه برای انجام این کارها باشه.
به نظرم اگه این حس خوب درونی که میتونه ناشی از ادای دین و یا هر چیز دیگهای باشه، مهمترین و اصلیترین رفتار انسانها حتی در قبال نزدیکترین و عزیزترین کسانشون هست.
البته این نظر من هست و همچنان دارم بهش فکر میکنم.
باز هم ازت ممنونم که نظرت رو به شکلی کامل و مفصل اینجا نوشتی.
سلام حسین جان
امیدوارم حالت خوب باشد
چه صحبت های خوبی کردی
اول میخواستم به سوال اخرت جوابی هم بدهم ولی بیشتر دوست داشتم بهش فکر کنم چون وقتی جوابی به سوالی میدهیم دیگر کمتر بهش فکر میکنیم ترجیح دادم سوالت باز بماند برای بیشتر فکر کردن
سلام محسن عزیز،
واقعیتش ذهن خودم هم مشغول این موضوع هست و همش دنبال مصادیق و نمونههای مختلف رفتارهای آدمی هستم و همچنان دارم درموردشون فکر میکنم ولی نمیتونم هیچ توجیهی جز پاداشهای مختلف مادی و غیرمادی برای هر اقدام انسانی پیدا کنم.
خوشحال میشم اگه نظرت رو برام بنویسی.
ازت ممنونم.