دوستی دارم که چند ماهی میشود بیکار است و دنبال کار میگردد. فعلاً تنها کار مفیدی که در طول شبانهروز انجام میدهد، منچ بازی کردن با خواهرزادهاش است. خیلی هم اصرار دارد که باید استخدام یک جایی باشد و سر برج حقوق بگیرد. از طرفی هم معتقد است که سطح شرکتهای ایرانی آنقدر پایین است که همین تواناییها و سوادی که از دانشگاه با خودش دارد، از سر این شرکتها هم زیاد است.
دیشب بعد از بازی ایران و پرتغال تصویری از شوت دقایق پایانی یکی از بازیکنان ایرانی را که با فاصله کمی از کنار دروازه پرتغال به بیرون رفته بود برایم فرستاد و در زیرش نوشته بود خوشبختی فقط چند میلیمتر با ما فاصله داشت.
قبلاً هم گفتهام تلویزیون تماشا نمیکنم. اهل فوتبال هم نیستم چه اروپایی، چه آمریکایی و چه ایرانی. بازی دیشب را هم اصلاً ندیدم. ولی این پیام دوستم و خوشحالی عجیبوغریب مردم بعد از حذف تیم ایران از جام جهانی بهانهای شد تا از سر کنجکاوی برای اطلاع از اتفاقات بازی گشتی در وب بزنم.
قصد ندارم حرفهای کلیشهای بزنم و یا اینکه بازی را کارشناسی کنم. فقط چند نکته به ذهنم رسید که دوست داشتم اینجا هم بنویسم.
نمیدانم چند درصد مردم ایران برد تیم ملی کشورشان در این بازی را مساوی با خوشبختی خود میدانستند. ولی طرز نگاه دوستم به خوشبختی و برد تیم ملی کشورش، برایم عجیب بود.
در مورد مرکز کنترل درونی و بیرونی مطالب زیادی خواندهام و مثالهای فراوانی دیدهام ولی تابهحال مرکز کنترل بیرونی در این حد بیربط ندیده بودم.
البته که من هم دوست دارم نمایندگان ایران در هر رشته و زمینهای در دنیا خوش بدرخشند ولی ارتباط این درخششها به خوشبختی هموطنانم را درک نمیکنم.
شب بازی ایران و اسپانیا که ایران یک بر صفر بازی را واگذار کرد و مردم نصف شب برای خوشحالی به خیابانها آمدند و دیشب بعد از بازی ایران و پرتغال که باعث حذف ایران از جام جهانی شد و باز هم مردم نصف شب برای خوشحالی بیرون آمدند، نشان داد که مردم ما چقدر دلخوشیهای کوچکشان در زندگی کم است و چقدر دنبال بهانه برای شادی میگردند.
تحلیلهای مختلفی از بازی دیشب در فضای وب وجود دارد و همچنان هم منتشر خواهد شد. بعضیها از کار تیمی خوب بچههای ایران نوشتند، برخی دیگر از خداحافظی افتخارآمیز و باشکوه ایران از جام جهانی گفتند.
اما در بازی دیشب به نظر من خوشبخت واقعی کسی نبود جز دروازهبان تیم ملی ایران.
علیرضا بیرانوند دروازهبان ۲۶ ساله تیم ملی که مسیر عجیبوغریبی تا رسیدن به این موقعیت طی کرده است و زحمات زیادی کشیده که به نظرم میتواند برای هرکسی که در هر زمینهای هدفی را دنبال میکند آموزنده باشد.
علیرضا بیرانوند در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمده و به دلیل نبود توان مالی مجبور به ترک تحصیل شده است و از همان ابتدا تمام تلاشش را برای رسیدن به هدف اصلیاش که تبدیلشدن به یک فوتبالیست حرفهای و موفق بوده به کار بسته است.
او که متولد خرمآباد است، به گفته خودش در سال ۱۳۸۶ و زمانی که پانزدهساله بوده، با هدف تبدیلشدن به یک فوتبالیست حرفهای با جیب خالی سوار اتوبوس شده و به تهران آمده و کار خود را در تهران با تیم وحدت شروع کرده است.
او در اوایل کار حتی جای خواب هم نداشته و برای کسب درآمد مجبور به کار کردن در کارواش و پیتزافروشی شده و مدتی هم به رفتگری پرداخته ولی بااینهمه هدف اصلیاش را فراموش نکرده و باقدرت برای آن جنگیده است.
علیرضا حتی تا هفت سال پیش که قراردادش را با تیم نفت تهران امضا کرده، جایی برای خواب نداشته و شبها را در نمازخانه و رختکن باشگاه میخوابیده است.
بیرانوند بعد از سالها تلاش و پشتکار بالاخره دیشب در یک میدان بینالمللی خوش درخشید و توانست در مقابل بهترین بازیکن جهان سختترین کار ممکن را که مهار کردن پنالتی بود، انجام دهد.
علیرضا بیرانوند در آن لحظه انگار به رؤیا و آرزوی چندین ساله خود دستیافت. انگار که کل زحمات و سختیهای چندساله در مقابل چشمانش مرور شدند. تصویر زیر لحظه بعد از مهار پنالتی را نشان میدهد. هیچکس جز خود علیرضا نمیتواند احساس این لحظه را درک کند.
در تصویر پایین نگاه رونالدو به دروازهبان ایران هم در نوع خودش جالب توجه است.
دیشب افرادی چون بیرانوند که سالها به دنبال موفقیت و اهداف عالی خود بودند خوشبخت شدند و افرادی هم خوشبختی را با فاصله چند میلیمتری رد کردند و باید چهار سال دیگر منتظر بمانند تا شاید تیم دیگری بتواند آنان را خوشبخت کند. این افراد همچنان باید منتظر بمانند.
مطالب پیشنهادی برای مطالعه:
توصیههایی از جیم ران برای موفقیت