شاید شما هم این جمله را شنیده باشید که جستجوی خوشحالی و شادمانی در زندگی خود باعث از بین رفتن خوشحالی و شادمانی خواهد شد. این موضوع که توسط روانشناسان مطرح شده بیان میکند که هر چقدر انسانها ارزش بیشتری برای شادمانی قائل شوند، رضایت کمتری از زندگی خواهند داشت. حتی برخی از تحقیقات نشانگر این موضوع هستند که اهمیت بیش از اندازه قائل شدن برای شادمانی میتواند یک عامل پرخطر برای ابتلا به افسردگی باشد. اما دلیل این اتفاق چیست؟
آدام گرنت دلایل محتمل این روند را این طور بیان میکند:
یک پاسخ احتمالی چنین است که وقتی در جستجوی خوشبختی باشیم، آنقدر سرگرم ارزیابی زندگی خواهیم شد که دیگر وقتی برای تجربه لذتهای آن نخواهیم داشت. به جای مزهمزه کردن لحظات لذتبخش، دائماً به این میاندیشیم که چرا زندگی ما شادتر نیست.
دومین مقصر احتمالی را صرف زمان بیشازحد برای رسیدن به قله خوشحالی میدانند، به گونهای که فراموش میکنیم خوشحالی ما متکی بر تکرر احساسات مثبت است، نه شدت تکرخدادهای خوشحالکنندهای که اتفاق میافتند.
سومین فاکتور احتمالی این است که در جستجو برای خوشحالی، چنان تأکیدی بر لذت داریم که هدف را نادیده میگیریم. این نظریه همراستا با دادههایی است که هدفمندی را خصیصهای سالمتر از خوشحالی و احتمال موفقیت انسانهای هدفگرا را بالاتر از لذتطلبهای میدانند – و میگویند که احتمال استعفای آنها از شغلشان هم کمتر است. زیرا لذت اوج میگیرد و افول میکند، اما هدف پابرجا خواهد ماند.
چهارمین توجیه به برداشت غربیها از خوشحالی اشاره میکند که آن را یک وضعیت انفرادی و عاملی برای تنهایی ما میدانند. اما در فرهنگ جمعگرای شرقی، عکس این الگو مشاهده میشود: جستجو برای خوشبختی منجر به افزایش بهزیستی خواهد شد، زیرا انسانها تعامل اجتماعی را ارجحتر از فعالیتهای مستقل میدانند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: