نادر ابراهیمی در کتاب ابوالمشاغل میگوید:
آرزوها، سربازان سپاه زندگی ما هستند.
آری، آرزوهای ما همچون سربازان سپاه زندگی ما هستند. گروهی در حال مبارزه و پیشروی و گروهی در پس میدان نبرد در حال استراحت.
چه اندکاند آنانی که بخش بزرگی از آرزوهایشان را در میدان نبرد کشتهشده میبینند و چه بسیارند کسانی که از ترس کشته شدن کوچکترین آرزوهایشان، بیم بسیار از نبرد دارند.
آنان که ترجیح میدهند به جنگ با صعوبتها و پیچیدگیها بروند، در نهایت و به ناچار بخشی از آرزوهای خود را در میدان نبرد فداشده خواهند دید ولی مطمئناً آرزوهایی دیگر در این میدان قویتر و تنومندتر خواهند شد و خود را برای فتح قلههایی بلندتر و متعالیتر آماده خواهند کرد.
ولی کسانی که ترجیح میدهند هیچ مبارزی را به میدان نبرد نفرستند، در نهایت هزاران هزار لشکر جنگی خواهند داشت که هیچکدام رنگ میدان مبارزه به خود نخواهد دید ولی در نهایت همه باید در حد آرزوهایی دستنیافتنی باقی بمانند.
آری، زندگی میدان مبارزه است و در این میدان کسانی پیروز و کامروا خواهند شد که آرزوهای بزرگ و کوچک خود را در میدان نبرد فدای آرزوهای باعظمتتر و شکوهمندتر خود کنند.
تا آرزوهایی کشته نشوند، آرزوهای دیگری به سرمنزل مقصود نخواهند رسید.
پس آدمی برای رسیدن به چند آرزو چارهای ندارد جز فدا کردن بسیاری از آرزوهای دیگر به پای آن آرزوهای باعظمت و باشکوه. رسیدن به چنین آرزوهایی دلی میخواهد به بزرگی دریا و جرئتی به عظمت کوهها تا بتوانی تکتک رؤیاهایی را که سالها با آنها شب و روز گذراندهای، فدای رؤیاهای ارزشمندتر کنی.
این قانون طبیعت است و جز این مسیری رو به موفقیتها و کامیابیهای بزرگ وجود ندارد.
بدون قربانی کردن آرزوهای ریز و درشت به پای آرزوهای بزرگ و ارزشمند، رشد و تعالی و کامیابیهای بزرگ در زندگی دستنیافتنی خواهند بود.
از این رو زندگی بدون دست یافتن به اهداف بزرگ ناقص خواهد بود و ارزش زیستن نخواهد داشت.
پیشنهاد میکنم بعد از مطالعه این یادداشت، نوشتارهای زیر را هم بخوانید:
فکر کردن به تجربه های بد گذشته