مغالطه تقسیم درست در مقابل مغالطه ترکیب قرار دارد. بر این اساس ما زمانی مرتکب مغالطه تقسیم میشویم که مشخصهها و ویژگیهای یک مجموعه یا گروه را بدون هیچ ملاحظهای به تک تک اجزا یا افراد آن مجموعه یا گروه نسبت دهیم و بر این اساس قضاوت کنیم و تصمیم بگیریم.
برای مثال شهرت و اعتبار بالای یک دانشگاه، نمیتواند نشانگر سواد و توانمندی بالای تمامی دانشجویان آن دانشگاه باشد. یا معروف و معتبر بودن دانشگاه نمیتواند گواهی باشد بر این موضوع که تمامی دانشجویان آن دانشگاه بعد از فارغالتحصیلی بتوانند به جایگاهها و موقعیتهای سطح بالایی در سازمانهای مختلف برسند.
وقتی تولید ناخالص داخلی یک کشور یا میانگین درآمد مردمان یک کشور عددی چشمگیر باشد، به معنای نبود افراد فقیر یا نیازمند کمک در آن کشور نیست.
اگر یک تیم ورزشی عملکرد خیلی خوبی دارد و توانسته چندین فصل مقام قهرمانی را به خود اختصاص دهد، لزوماً نمیتوان گفت تکتک اعضای آن تیم بازیکنان خوبی هستند.
اگر یک دولت عملکرد خیلی ضعیفی داشته و نتوانسته رضایت مردم را در دوره حکمرانی خود جلب کند، دلیل بر این نیست که تکتک اعضای کابینه آن دولت، افرادی ضعیف و نالایق هستند.
البته مواردی را هم میتوان یافت که مغالطه تقسیم در آنها صدق نکند و اتفاقاً بتوان تمامی مشخصههای مجموعه را به همه اجزای آن نسبت داد.
برای مثال تک تک اعضای باند تبهکاران، تبهکار هستند.
یا اینکه تمامی صفحات یک کتاب خطی دستنویس، همچون خود کتاب ارزشمند و قیمتی هستند.
از این رو همیشه و در هر موقعیتی نمیتوان بسط یک مشخصه را از کل به جزء نادرست و غیرمنطقی دانست، اما بهتر است در تعمیم دادنهای اینچنینی حواسمان به دچار نشدن به مغالطه تقسیم باشد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: