چند گروه و دسته را میتوانید همراه با مشخصات و ویژگیهایشان بهخاطر بسپارید؟ ده، بیست، پنجاه، صد یا هزار؟ هر چند گروه و دسته هم که بتوانید به خاطر بسپارید و هر آنچه را که میبینید با توجه به ویژگیها و مشخصههایشان در یکی از آن گروهها و دستهها قرار دهید، باز هم این تعداد، پاسخگوی تمام مشاهدات و تجربیات شما نخواهند بود. از طرفی مغز انسان نمیتواند هر کسی و هر چیزی را بهعنوان موردی مستقل با ویژگیهای اختصاصی خود به خاطر بسپارد. از این رو ذهن محدود ما، ناگزیر از متوسل شدن به قاعده خودساخته نمایندگی است.
با کسب و کار جدیدی آشنا میشوید که بهتازگی پا گرفته و دوست دارید آینده آن را پیشبینی کنید. کافی است آن کسب و کار چند مشخصه شبیه مشخصههای آمازون یا اپل یا سامسونگ داشته باشد، یا اینکه صاحب آن کسب و کار چند مشخصه شبیه به جف بیزوس یا استیو جابز داشته باشد، بلافاصله این کسب و کار به دسته کسب و کارهای موفق در ذهن شما وارد میشود و بر این اساس آینده آن را پیشبینی کرده و نگاهتان را به آن شکل میدهید.
اولین بار با فردی آشنا میشوید که هیچ شناختی از او و روحیاتش ندارید. با توجه به رنگ پوست، سبک پوشش و دیگر مشخصههای ظاهری که همین الان در دسترستان هستند، آن را در یکی از چند گروه ذهنیای که قبلاً بر اساس کلیشهها شکل دادهاید قرار میدهید و خیالتان از این بابت راحت میشود.
بسیاری از اوقات این دستهبندیها به شکلی ناخودآگاه و در سریعترین زمان ممکن انجام میشوند و سیستم دوم مغز ما فرصتی برای مداخله و تفکر بیشتر پیدا نمیکند و سیستم یک به سریعترین شکل ممکن کارها را پیش میبرد.
حتی وقتیکه ما اطلاعات بسیار کمی در مورد یک فرد، ملت، رویداد یا هر چیز دیگری داریم، ذهن با همان اطلاعات حداقلی کار دستهبندی را انجام داده و تصمیم خود را میگیرد و سایر تصمیمات و قضاوتهای ما بر اساس این طبقهبندی شکل گرفته و کارها پیش میروند.
از این رو بهتر است در هنگام قضاوت در مورد هر چیز جدید و ناشناختهای حواستان به این خطای ذهنی باشد تا در صورت لزوم به شکل آگاهانهتری موضوعات و مسائل را دستهبندی کنید و در نهایت تصمیمات و اقدامات بعدیتان هم از درستی و قابلیت اطمینان بالاتری برخوردار باشند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
قواعد خودساخته | ابزاری برای غلبه بر محدودیتهای شناختی و خطاهای ادراکی