درسهایی از یک نویسنده بزرگ

یقیناً همه افراد موفق و مشهور جهان، زحمات زیادی برای رسیدن به موفقیت متحمل شده‌اند و یک راه طولانی و پرپیچ‌وخم را برای دستیابی به اهدافشان طی کرده‌اند.

من همیشه به مطالعه زندگی‌نامه افراد موفق علاقه‌مند بوده‌ام و همواره پیگیر توصیه‌ها و درس‌هایی که آنان از زندگی‌شان گرفته‌اند، هستم.

یکی از اقشاری که اخیراً زندگی‌نامه و سرگذشتشان برایم جذابیت بسیاری به همراه داشته است، نویسندگان هستند.

این روزها کتاب «ذن در هنر نویسندگی» اثر «ری برادبری» را مطالعه می‌کنم. ری برادبری یکی از نویسندگان موفق آمریکایی است که در سال ۱۹۲۰ در ایالت ایلینویز به دنیا آمد و خالق آثاری چون «۴۵۱ درجه فارنهایت»، «مرد مصور»، «حکایت‌های مریخ»، «کارناوال تاریک»، «سیب‌های طلایی خورشید»، «کشور اکتبر»، «یک درمان برای مالیخولیا»، «من بدن الکتریکی را می‌سرایم» و «بسیار پس از نیمه‌شب» است.

برادبری افتخارات زیادی را در زندگی خود کسب کرده که معروف‌ترین آن‌ها، دریافت نشان بنیاد کتاب ملی آمریکا در سال ۲۰۰۰ و نشان ملی هنر در سال ۲۰۰۴ است.

کتاب «ذن در هنر نویسندگی» برای افرادی که علاقه زیادی به هنر نویسندگی دارند و در پی یادگیری روش‌های کسب مهارت از طریق مطالعه تجربیات نویسندگان موفق هستند، می‌تواند بسیار جذاب باشد.

ری برادبری

برادبری در این کتاب بخش‌هایی از تجربیات بسیار آموزنده خود را درزمینه نویسندگی مطرح کرده است که از آن جمله داستان نوشتن رمان معروف ۴۵۱ درجه فارنهایت است. او در بخشی از این داستان مراحل نوشتن این رمان را این‌گونه توصیف می‌کند:

«سرتاسر سال‌های از ۱۹۴۱ تا سالی که ذکر کردم [۱۹۵۰]، من تایپ بیشتر نوشته‌هایم را در گاراژ خانه انجام داده بودم؛ یا در خانه‌ای که در شهرک «ونیز» کالیفرنیا داشتیم، و یا پشت خانه محقری که من و زنم مارگریت، درش بچه‌هایمان را بزرگ می‌کردیم. فرزندان دلبندم البته مرا عاقبت از گاراژ بیرون کردند، چون‌که مدام می‌آمدند و دق و دق به پنجره پشتی گاراژ می‌زدند و آواز می‌خواندند. پدر باید بین قصه‌نویسی و بازی با دخترکانش یکی را انتخاب می‌کرد. البته به بازی با بچه‌ها راغب‌تر بودم که نتیجه‌اش لطمه زدن به درآمد خانواده بود. باید محلی برای کار پیدا می‌کردم؛ دفتری که پول اجاره‌اش را نداشتم.

عاقبت جای ایده‌آل را گیر آوردم: تالار مخصوص تایپ در زیرزمین کتابخانه دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس. در آنجا، در ردیفی مرتب، ده – دوازده‌تا ماشین تایپ، از نوع قدیمی رمینگتن قطار شده بود که کار با آن‌ها هر نیم ساعتی ده سنت خرج داشت. یک سکه ده سنتی توی دستگاه می‌انداختی ساعتش شروع به کار می‌کرد و آدم باید به‌سرعت برق مشغول تایپ می‌شد که پیش از سررسیدن نیم ساعت کارش را تمام کند.

بنابراین، در آن روزها دو تا زور پشت سر من بود: زور بچه‌ها که مرا از خانه بیرون رانده بودند و زور ساعت وصل به ماشین‌تحریر که از انسان قهرمان سرعت تایپ می‌ساخت! اینجا بود که مثل معروف «وقت طلاست» واقعاً مصداق پیدا می‌کرد. دست‌نوشت اولیه را نه‌روزه تمام کردم؛ دست‌نوشتی که شامل ۲۵ هزار کلمه و نصف رمانی بود که بعدها به‌صورت ۴۵۱ درجه فارنهایت تکمیل شد.»

جالب اینجاست که این رمان برادبری به مشهورترین رمان او تبدیل شد و تا سال ۲۰۱۲، یکصدهزار جلد از آن در دنیا به فروش رفت و بعدها یک فیلم سینمایی نیز بر اساس آن ساخته شد.

برادبری در ادامه کتاب در مورد لزوم نوشتن مداوم و روزانه این‌گونه می‌نویسد:

«اگر هرروز ننویسی زهر در وجود بیمارت جمع می‌شود و شروع می‌کنی به مردن یا دیوانه شدن و یا هردو. باید مدام آن‌چنان سرمست نوشتن باشی که واقعیت نتواند نابودت کند؛ چون‌که نوشتن ترکیب و نسخه درست واقعیت را به دست می‌دهد.»

در فصل «آداب نگهداری از فرشته الهام»، نویسنده خوانندگان خود را به خواندن شعر توصیه می‌کند:

«هرروز خدا از عمرتان را شعر بخوانید. شعر عضلاتی را در ذهن به کار می‌اندازد که آدم معمولاً به کار نمی‌گیرد. شعر حس‌ها را گسترش می‌دهد و در اوج شادابی و بیداری نگه می‌دارد. شعر انسان را نسبت به بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه، بیدارتر، حساس‌تر و آگاه‌تر می‌کند.»

کتاب «ذن در هنر نویسندگی» توسط آقای پرویز دوائی به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شده است. مطالعه آن را به همه دوستانم که علاقه‌مند به نوشتن هستند، توصیه می‌کنم.

 

مطالب پیشنهادی برای مطالعه:

۱۰ اصل مهم در نویسندگی

سه گام برای نوشتن روزانه

چگونه یک نویسنده خوب شویم؟

۷ نکته برای نوشتن مؤثر

 

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *