نقطه اشتراک زندگی و روند یادگیری همه افراد موفق و سرشناس، تشخیص درست زمینه موردعلاقه، تمرکز بر آن و تداوم در پیشروی در مسیر زمینه تخصصی موردنظر است. همین موضوع بهظاهر ساده محل افتراق اصلی دو گروه افراد موفق و ناموفق هست. البته تشخیص علاقه فردی واقعی کار چندان آسانی نیست و نیاز به آزمونوخطا و پشتکار فراوانی دارد. کتابها و مقالات بسیاری هم در این زمینه نگاشته و منتشر شده.
داستان افرادی موفق که توانستهاند بهخوبی این علاقه را تشخیص داده و به آن سمت هدایت شوند، همیشه برای من جذاب و آموزنده بوده. از این رو همیشه از خواندن چنین روایتهایی لذت بسیاری میبرم.
اخیراً در حال مطالعه کتاب استادان و نااستادانم به قلم عبدالحسین آذرنگ برای بار دوم هستم. عبدالحسین آذرنگ نویسنده، مترجم، ویراستار و پژوهشگری موفق است که در سال ۱۳۲۵ در کرمانشاه متولد شده و خدمات شایانی را در این حوزهها به فارسیزبانان ارائه کرده است. دکتر آذرنگ به ادعای خودش این کتاب را برای کسانی نوشته که دغدغه آموزاندن و آموختن دارند و در آن به سبکی ساده و صمیمی، مسیر آموزش، رشد و پیشرفت خودش را روایت و نکات آموزنده فراوانی را به مخاطب ارائه میکند.
او در بخشی از کتاب نحوه تشخیص علاقه واقعی خود را توضیح میدهد. مقطعی از زندگیاش که در جوانی بعد از اتمام دوره خدمت سربازی و فارغالتحصیلی از دانشگاه خانهنشین شده و این خانهنشینی سه سال به طول میانجامد.
در خلال سبکسنگین کردن علاقههای متنوعم در آغاز دوره خانهنشینی، به نکتهای ساده، اما از دیدگاه خودم تعیینکننده رسیدم. برای چه کاری حاضرم ساعتهای طولانی روی صندلیام قرار بگیرم، از پشت میز بلند نشوم، و درعینحال احساس خستگی نکنم و لذت ببرم؟ به پاسخ که رسیدم، دفتر ورق خورد، عینکم عوض شد، و کورهراه تازهای در برابرم پدیدار گردید که نمیدانستم به کجا میرفت، اما به دوردستها میرفت. نیروی ناشناخته تازهای در رگ و پیام دوید؛ با علاقه بیشتری کار کردم، اما کمتر از پیش خسته شدم. در کوهپیماییها بر لوح ذهنم نوشتههایی پیدا و پنهان میشد. گاه سطرهایی نوشته میشد که آن سطرها را بسیار دوست داشتم، همان سطرهایی بود که میجستم و میخواستم. نوشتن و خواندن به قصد آموختن و نوشتن، شاهکلید گنجینههای لذتبخش بود.
توضیح: تصویر این پست از آقای جواد رحیمی است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: