بلندپروازی یا توهم؟ تدبیر یا حماقت؟

چند ماهی است که یکی از مغازه‌های مسیر رفت و آمدم به سر کار، توجهم را به خودش جلب کرده است. کسب و کار فعال در این مغازه حداکثر هر دو ماه یک بار تغییر می‌کند و بیشتر از دو ماه دوام نمی‌آورد.

چند ماه پیش محصولات لبنی در آن مغازه فروخته می‌شد، بعد از یک ماه و نیم به بوتیک تبدیل شد، دو ماه بعد از آن هم به فروشگاه لباس ورزشی تبدیل شد و از چند هفته پیش هم به کافی شاپ تبدیل شده است.

باید منتظر بمانم و ببینم بعد از چند هفته به چه صنفی تغییر کاربری می‌دهد.

برایم جای سؤال هست که چطور کسانی که مغازه را اجاره می‌کنند، اصلاً توجهی به این موضوع ندارند که با توجه به اجاره بالای مغازه و تردد کم در آن محدوده، بسیاری از افراد نتوانسته‌اند دخل و خرجشان را یکی کنند و ناچار مجبور به تعطیلی کسب و کارشان و فسخ قرارداد شده‌اند.

بعد دیدم که پر و خالی شدن این مغازه و تغییر افرادی که با مالک آن قرارداد اجاره می‌بندند و فسخ می‌کنند، داستان زندگی خیلی از ماهاست.

کسانی که می‌بینند در جامعه ما، مهندسان و پزشکان زیادی وجود دارند که با وجود چندین سال سابقه کار، بی‌کار هستند و درآمد کافی ندارند، همچنان اصرار دارند که از دانشگاه قبول شوند و در این رشته‌ها درس بخوانند و بعد از چند سال فارغ‌التحصیل شوند و در نهایت آینده شغلی خود را با همین شغل‌ها بسازند.

کسی که به وضوح مشاهده می‌کند که سرمایه‌گذاران زیادی در یک زمینه سرمایه‌گذاری کرده و متحمل شکست و ضرر شده‌اند، ولی همچنان اصرار دارد که در آن زمینه سرمایه‌گذاری کند.

جالب‌تر از همه در بازار بورس اوراق بهادار، هر دو طرف فروشنده و خریدار سهام معتقدند که با این کار سود خواهند کرد و کار درست را انجام می‌دهند؛ یعنی هم فروشنده و هم خریدار سهام، انتظار سود را دارند؛ یعنی فروشنده معتقد است به قیمت خوبی می‌فروشد و خریدار هم معتقد است که در حال خرید به قیمت خوبی است.

در بازار خرید و فروش ملک و دارایی هم چنین اتفاقاتی زیاد رخ می‌دهد. کسی که خوشحال از این است که ماشین دست دوم خود را دست به سر کرده و با قیمتی بالاتر از قیمت واقعی از دست آن راحت شده و خریداری که احساس برنده بودن می‌کند و معتقد است که ماشین را با قیمت پایین‌تر از قیمت واقعی‌اش خریداری کرده است.

از این قسم مثال‌ها فراوان هست.

همه این موارد نشان‌دهنده یک موضوع هست و آن هم این که ما انسان‌ها علاوه بر اینکه به توانمندی‌ها و عقل و هوش خودمان بسیار اعتماد داریم، نسبت به عملکردمان هم بسیار خوش‌بین هستیم.

همه ما احساس می‌کنیم که تدبیر و هوشمندی‌مان نسبت به دیگران خیلی بیشتر است و دیگران خطاها و اشتباهات و کوتاهی‌هایی مرتکب می‌شوند که ما هرگز آنها را مرتکب نخواهیم شد.

البته گاهی اوقات هم بعضی از اشتباهات بزرگ خودمان را بلندپروازی می‌نامیم و چه بسا به آنها افتخار هم بکنیم.

این خطا علاوه بر اینکه ناشی از اقدام احساسی ماست، به عملکرد پراشتباه سیستم یک مغز ما هم مرتبط می‌شود.

در واقع سه عامل را برای این نوع خطاها می‌توان برشمرد:

  • ما بر یک هدف تمرکز می‌کنیم، به جانب یک برنامه متمایل می‌شویم و آهنگ پایه مربوطه را نادیده می‌گیریم و در برنامه‌ریزی بسیار ایده‌آل نگرانه و خوش‌بینانه رفتار می‌کنیم.
  • ما بر آنچه می‌توانیم انجام دهیم تمرکز می‌کنیم و برنامه‌ها و مهارت‌های دیگران را نادیده می‌گیریم.
  • ما بر آنچه می‌دانیم تمرکز می‌کنیم و آنچه را نمی‌دانیم، نادیده می‌گیریم که باعث می‌شود به عقایدمان اطمینان بیش از اندازه داشته باشیم.

این عوامل باعث می‌شوند مرتکب اشتباهاتی بزرگ در زندگی شویم و هزینه‌های زیادی در این راه متحمل گردیم.

در واقع سیستم یک مغز در این میان نقش اصلی را بازی می‌کند و با اعتماد بیش از اندازه خود که ناشی از اطمینان بیش از حد به انسجام داستان ساخته شده بر اساس ذهنیات است تا کیفیت و میزان اطلاعات، گرفتار این دام می‌شود.

به نظر می‌رسد بهترین راه‌های غلبه بر این نوع خطاها، تقسیم بهینه کار بین سیستم یک و سیستم دو و بهره‌گیری کارآمدتر از توانمندی‌های سیستم دو، داشتن نگاهی واقع‌گرایانه به مسائل و موضوعات و در نهایت مشورت و گرفتن نظرات و دیدگاه‌های سایر افراد و ارزشمند تلقی کردن نظرات مخالف باشد.

 

عضویت در کانال تلگرامی روزنوشته ها

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

خطای روایت گری انسان‌ها و تأثیر آن در زندگی ما

خطای تایید و تعمیم‌های بی حساب

دست کم گرفتن فرصتهای پولی و مالی

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

1 دیدگاه

  1. با سلام

    جناب قربانی عزیز ، با توجه به اینکه مثال‌هایی که زدید اقتصادی هستند و مثالی هم از بازارهای مالی مثل بورس زدید، می‌خواهم از زاویه دیگری به این موضوع هم نگاه کنید. به نظر من در دنیای فعلی که زندگی ها به بازی مزیت ها تبدیل شده است ، اکثر افراد در بیشتر تصمیمات خود ارزش گذاری می‌کنند. به عبارت دیگر، مفهوم ارزش گذاری به یک مدل ذهنی عام تبدیل شده است. به صورتی که حتی افراد برای تصمیمات غیر اقتصادی خود ارزش گذاری‌های اقتصادی را لحاظ می‌کنند !.

    نکته جالب اینجاست که ارزش گذاری یک مفهوم بسیار گستره و با متغییرهای بسیار زیاد است.
    بدیهی هست در بازار دارایی یا بازارهای مالی ، ارزش گذاری افراد روی دارایی ها متفاوت خواهد بود. چراکه متغییرها و احتمالاتی که هر فرد در نظر می‌گیرد متفاوت است.

    به عبارت دیگر، خریدار یا فروشنده یک سهام یا دارایی را نمی‌توان برنده یا بازنده نامید. بخصوص در بازارهای مالی و دارایی که ارزش گذاری ها به صورت نسبی صورت می‌گیرد.

    یعنی نمیتوانیم بگویم در یک معامله ، یک طرف معامله یا برنده است یا بازنده . اشتباه کرده است یا خیر.

    ضمن اینکه همانطور که شما گفتید باید در فرآیند ارزش گذاری به خطاهای شناختی و سوگیری‌های ذهن دقت کنیم تا ریسک‌های ناشی از عدم‌ قطعیت تصمیماتی که می‌گیریم، به تعبیر شما ما را بازنده نکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *