حدود ده سال پیش در یکی از محلات شلوغ تهران زندگی میکردم و این زندگی دو سالی طول کشید.
یادم هست، اواخر حضورم در این محله، یک تاکسی دربست از میرداماد گرفتم تا مرا به خانه برساند. چند کوچه بالاتر از کوچهای که خانه اجارهایم در آن بود، راننده تاکسی از من پرسید که آیا در این محل زندگی میکنم.
با دریافت پاسخ مثبت من، متعجب از من پرسید که چگونه میتوانم شلوغی و ترافیک بیشازحد محله را هر روز تحمل کنم.
حرف او آن روز برایم زیاد ملموس و قابل درک نبود تا اینکه پارسال یعنی نه سال بعد از ترک آن محله، دوباره به آنجا برگشتم و تازه متوجه حرف آن راننده شدم.
درواقع من به شرایط آن محل عادت کرده بودم و با شلوغیها و دشواریهای آن سازگار شده بودم. به همین دلیل هم مشکل زیادی از این لحاظ احساس نمیکردم. حداقل نه بهاندازه آن راننده تاکسی.
ما انسانها و شاید همه موجودات زنده، سازگاری زیادی نسبت به شرایط محیطی داریم؛ یعنی اگر بتوانیم شرایط جدید را فارغ از دشواری یا آسانی آن برای مدتی تحمل کنیم، بعد از آن شرایط تا حد زیادی برای ما عادی خواهد شد.
این شرایط حتی شامل شدت بو، نور، صدا و حتی درد هم میشود. بههرحال ما بعد از مدتی به همه آنها عادت خواهیم کرد.
مشکل ما انسانها در پیشبینی سازگاری خودمان
ما انسانها در تصور کردن آینده عملکرد خوبی داریم ولی مشکل اصلی اینجاست که در پیشبینی سازگاری و سرعت عادت کردن خودمان به شرایط، عملکرد بسیار ضعیفی داریم.
همین موضوع سبب میشود که لذت و خوشی اتفاقات خوب و سختیها و دشواریهای اتفاقات بد و ناخوشایند را بیشازاندازه بزرگ و به طرزی غیرقابل تحمل پیشبینی کنیم و این باعث خطای ما در نحوه نگاه به شرایط روحی و روانی خودمان در آینده و درنتیجه هزینهکرد غیرمنطقی برای مدیریت آن شرایط میشود.
برای مثال ما نمیتوانیم سرعت سازگاری خودمان با یک لپتاپ نو را درست پیشبینی کنیم و هزینه غیرمنطقی برای خرید آن میکنیم، درحالیکه میتوانستیم نیاز خودمان را با هزینه کمتر برآورده کنیم. ولی بعد از مدت کوتاهی این لذتها برای ما عادی میشوند و درواقع به اندازه مورد انتظارمان از هزینه صورت گرفته لذت نمیبریم.
یا اینکه وحشت زیادی از فروختن ماشین زیر پای خودمان داریم و تلاش زیادی میکنیم که مشکل مالی خودمان را از طریق دیگری حل کنیم و مجبور به فروش ماشینمان نشویم. همه این تلاشها برای گرفتار نشدن در سختیها و دشواریهای فروش ماشین است. درحالیکه ما بسیار سریعتر و راحتتر از آن چیزی که فکرش را بکنیم به شرایط بدون ماشین عادت خواهیم کرد.
همه این خطاها باعث میشود که هرروز بر هزینهکردهای ما برای خرید وسایل غیرضروری و یا گرانقیمت و همچنین برای حفظ همه داشتههایمان افزوده شود.
آزمایش اول
محققان در یک آزمایش از طریق هدفون برای آزمایششوندگان صدای ناخوشایند جاروبرقی پرسروصدایی را پخش کردند.
برای گروه اول این صدا به مدت ۵ ثانیه پخش شد ولی برای گروه دوم به مدت ۴۰ ثانیه و برای گروه سوم هم ابتدا برای ۴۰ ثانیه و بعد از چند ثانیه وقفه دوباره به مدت ۵ ثانیه پخش شد.
درنهایت میزان ناراحتی شرکتکنندگان در طی پنج ثانیه آخر ارزیابی شد.
نتایج حاصله روایت از این داشت که کسانی که آن صدا را تنها به مدت ۵ ثانیه تحمل کرده بودند، خیلی بیشتر از کسانی که آن صدا را به مدت طولانیتر شنیده بودند، ناراحت شدند.
درنهایت میزان ناراحتی گروه سوم هم نسبت به گروه دوم افزایش یافته بود و آن وقفه باعث از بین رفتن سازگاری اولیه آنان با صدای گوشخراش شده بود.
آزمایش دوم
در آزمایش دوم محققان میزان لذت افراد را از حالات خوشایند مورد بررسی قرار دادند.
در این آزمایش دو گروه را در صندلیهای بسیار باکیفیت ماساژ دادند. بهاینترتیب که گروه اول بهصورت مداوم و به مدت ۳ دقیقه (۱۸۰ ثانیه) ماساژ داده شدند ولی گروه دوم ابتدا به مدت ۸۰ ثانیه و بعد از وقفه ۲۰ ثانیهای دوباره به مدت ۸۰ ثانیه ماساژ داده شدند.
بنابراین مجموع مدت ماساژ گروه اول حدود ۲۰ ثانیه بیشتر از مدتزمان ماساژ گروه دوم شد؛ ولی نتایج حاکی از این بود که کسانی که به مدت کمتر ولی با وقفه ماساژ داده شده بودند، نهتنها از این کار بیشتر لذت بردند، بلکه اظهار کردند که در آینده برای ماساژ با وقفه حاضرند دو برابر پول پرداخت کنند.
کاربرد نتایج آزمایشها در زندگی شخصی ما
با توجه به نتایج آزمایشها توصیههای زیر را برای افزایش بهره از خوشیها و پرهیز از ناخوشیها میتوان در زندگی به کار بست:
اول اینکه شاید تصور شود ایجاد وقفه در طی رخدادی ناراحتکننده یا خستهکننده برای ما خوب است و باعث میشود کمتر اذیت شویم ولی همان وقفه، قابلیت ما را در سازگاری کاهش میدهد و باعث میشود وقتی مجبوریم دوباره همان کار را تکرار کنیم، وضع برایمان بدتر شود.
پس بهتر است وقتیکه در حال انجام کار دشواری هستیم و یا شرایط سختی را تحمل میکنیم، سعیمان بر این باشد که در یک نوبت کار را به اتمام برسانیم و وقفهای در آن به وجود نیاوریم.
نتیجه دوم هم این است که درصورتیکه فرایند انجام کاری برای ما خوشایند است و باعث میشود از آن لذت ببریم، سعیمان بر این باشد که تا میتوانیم در میان آن وقفه ایجاد کنیم. در این صورت مطلوبیت و میزان بهره ما از آن افزایش خواهد یافت.
برای مثال اگر تصمیم داریم یک سری اسباب و اثاثیه جدید برای خانه خودمان خریداری کنیم، برای افزایش لذت و مطلوبیت این کار، بهتر است این کار را در چند نوبت و با فاصلههای زمانی مشخص انجام دهیم.
جمعبندی
در خصوص موارد گفتهشده در بالا دو مورد بهتر است موردتوجه قرار گیرد:
اول اینکه ما شاید به خاطر اینکه زودتر با شرایط سازگار میشویم و خوشی داشتن یک ماشین گرانقیمت زیاد برایمان ماندگار نیست، اقدام به خرید یک ماشین ارزانتر و با آپشنهای کمتر بکنیم و ماشین موردنظر خودمان را نخریم.
اما درصورتیکه همسایه ما دقیقاً همان مدل ماشینی را داشته باشد که ما دوست داشتیم آن را بخریم، در آن صورت ناخرسندی و ناراحتی ما از نخریدن ماشین موردنظرمان مدتزمان زیادی با ما خواهد بود. این موضوع در مورد خرید همه چیز از لپتاپ و گوشی تا خانه و لباس صدق میکند.
مورد دوم هم اینکه میزان و سرعت سازگاری افراد با رویدادهای گوناگون باهم متفاوت است. به همین دلیل بهتر است که هرکدام از ما الگوهای فردی خودمان را در نحوه سازگاریمان با رویدادهای مختلف کشف کنیم و بر این اساس در موقعیتهای گوناگون تصمیم بگیریم.
پینوشت: این یادداشت بر اساس تحقیقات اشاره شده در فصل ششم کتاب The Upside of Irrationality از دن اریلی نوشته شده است.
پیشنهاد میکنم بعد از مطالعه این یادداشت، مطالب زیر را هم بخوانید:
چگونه میتوانیم جلوی به تعویق انداختن کارها را بگیریم؟