ما در طول عمر خودمان از دوران کودکی تا پیری و زمانی که بخواهیم این دنیا را ترک گوییم، انواع و اقسام اطلاعات و دادهها را دریافت کرده و در ذهن خودمان ذخیره میکنیم. گاهی این دریافت و ذخیره اطلاعات به شکلی آگاهانه و از روی اختیار است و گاهی ناآگاهانه و یا از روی اجبار. از جمله موقعیتهایی که ما از روی جبر و نه از روی اختیار به حفظ و ذخیرهسازی اطلاعات بیفایده دست میزنیم، دوران مدرسه و تحصیل است. جایی که ما هیچ اختیاری در انتخاب موضوعات و نوع اطلاعاتی که باید مدام بخوانیم و در ذهن خودمان انباشته کنیم، نداریم.
در مدرسه همه نوع داده برای سپردن به ذهن در اختیار ما قرار داده میشود اما کسی توجهی به این موضوع ندارد که آیا چنین اطلاعاتی که به یکسان میان دانشآموزان توزیع میشود و آنان ناگزیر از به خاطرسپاریشان هستند، برای تمامی افراد، سلایق و استعدادها قابل فهم، درک و استفاده خواهند بود یا نه؟
چه بسیار درسهای تاریخی که خواندیم و چون بهدرستی درک نکردیم و نفهمیدیم و از روی اجبار صرفاً به خاطر سپردیم، اکنون هیچ کاربردی برایمان ندارند. چه بسیار اطلاعات جغرافیایی، اجتماعی، زیستشناسی، ریاضی، فیزیک، شیمی و ادبیات که بدون هیچ علاقه و بی هیچ اختیاری خواندیم و بخشی از ذهن ما را به خود اختصاص دادند و اکنون هیچ کاربردی برایمان ندارند.
ما در دوران ابتدایی خواندیم که دموکراسی یعنی «حکومت مردم بر مردم» ولی هیچوقت نفهمیدیم که دموکراسی حکومت کدام مردم بر کدام مردم است. هیچوقت از خودمان نپرسیدیم که آیا اصلاً امکان دارد که مردم بر مردم حکومت کنند؟ اگر امکان دارد، چگونه چنین حکومتی امکانپذیر است و سازوکار چنین حکومتی چگونه است؟
ما همواره در تاریخ خواندیم که ظلم و جور حاکمان باعث از هم فروپاشی و سقوط حکومتها شد؛ اما هیچوقت نفهمیدیم که چه نوع ظلم و جوری باعث سقوط میشود و این ظلم و جورها چگونه باعث فروپاشی شدند.
ما همواره در فیزیک خواندیم که نیرو متفاوت از انرژی است. به خاطر سپردیم که سرعت نور ۳۰۰ هزار کیلومتر بر ثانیه است ولی نفهمیدیم که اینها در کجای زندگی به کارمان خواهند آمد.
مشابه چنین مفاهیمی آنقدری هست که نیاز باشد گاهی اوقات بنشینیم و با خودمان خلوت کنیم و مفاهیمی را که به زور و برای رفتن از کلاسی به کلاس بالاتر به خاطر سپردهایم و بر اندیشههای ما حاکم شدهاند، دوباره مرور کنیم و آنهایی را که درست نیستند اصلاح کنیم و بخشی را که برایمان کاربردی ندارند به اطلاعاتی کاربردی تبدیل کنیم.
البته که این فرایند، خاصِ دوران مدرسه و تحصیل نیست. چه بسیار افراد بهظاهر بالغی که اکنون هم در حال مصرف و به خاطرسپاری اطلاعاتی هستند که نه از درستی آنها مطمئن هستند و نه کاربردی برایشان دارد. اطلاعات بیفایدهای که فقط بخشی از فضای محدود ذهن را اشغال میکنند و اثربخشی آنچنانی ندارند. مطمئناً اگر از کسی که در حال مصرف همه نوع محتوایی است بپرسی که این شکل از محتوا به چه کارَت خواهد آمد و هدفت از مصرفشان چیست؟ پاسخی قانعکننده نخواهند داشت.
به نظرم توجه کافی به اطلاعات مصرفی روزمره و بررسی نقادانه آنها و همچنین مرور اطلاعاتی که قبلاً بنا به هر دلیلی آموختهایم و حذف یا اصلاح آنها، میتواند تأثیری شگرف بر افزایش اثربخشی آگاهی و اندیشه ما و قرار گرفتن در مسیر استفاده حداکثری از منابع محدودمان داشته باشد.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | تفکر نقاد اثر بروک نوئل مور و ریچارد پارکر
کوری انسان در مقابل تفکر خودمحورانه خویش
چرا در زندگی حالت میانه نداریم؟ یا منفیِ منفی است یا مثبتِ مثبت!