بیشک هیچ انسانی در این دنیا دانای مطلق یا نادان مطلق نیست، بلکه آنچه وجود دارد عبارت است از دانایی نسبی یا داشتن تخصص در یک یا چند حوزه محدود و نادانی نسبی یا بیاطلاعی در بسیاری از حوزههای دیگر. اما آنچه در این میان بیشتر اهمیت دارد اینکه حوزههایی که فرد در آنها دچار نادانی یا بیاطلاعیست، برایش همچون فضاهایی تاریک و نادیدنی هستند؛ فضاهایی که فرد نه از وجودشان آگاهی دارد و نه از گستره و وسعتشان.
من وقتی ندانم کتاب چیست، هیچ درکی از کتاب و مزایایی که میتواند برایم داشته باشد، نخواهم داشت. اگر ندانم گوشی تلفن همراه چیست و چه کاربردهایی میتواند داشته باشد، هیچ کمبودی نسبت به نداشتن گوشی تلفن همراه احساس نخواهم کرد و هیچ وقت متوجه جای خالی آن در زندگیام نخواهم شد. پس بیخبری و نادانی هیچوقت خودش را به ما نشان نخواهد داد، مگر اینکه عاملی خارجی ما را متوجه این موضوع کند.
از طرفی رسیدن از نادانی به دانایی یک جاده یکطرفه هست و هیچ راه برگشتی در آن وجود ندارد. جادهای که پیمودن هر بخشی از آن با خود احساس درد و کمبود به همراه خواهد داشت. از همین روست که نادانی همراه خواهد بود با راحتی خیال، مواجه نبودن با انواع دغدغهها و نیازمندیهای فکری و احساس نیاز نکردن برای جستجو و یادگیری. اینها را میتوان از جمله مزایای نادانی برشمرد.
اما نادانی با خود هزینه هم به همراه دارد. اگر از مخاطراتی که در دنیای پیچیده امروز وجود دارد، آگاه نباشیم، کاری را که برای مقابله با آنها لازم هست هم انجام نخواهیم داد. اگر از وسیله خطرناکی که فرزندمان در دست دارد و با آن مشغول بازی هست، آگاه نباشیم، دیر یا زود فاجعهای بزرگ در زندگیمان رخ خواهد داد. اگر با روش جدیدی که برای درمان بیماریمان وجود دارد، آشنا نباشیم، به زودی مرگ ناخواسته و قابل پیشگیری، گریبانگیرمان خواهد شد.
در نهایت اینکه پیمودن مسیر دانایی یا ماندن در گوشه نادانی، دو گزینهای هستند که پیش روی هر کدام از ما قرار دارند و این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم کدام هزینه را پرداخت کنیم. اما از آنجایی که انسان با بیعملی راحتتر است و با آن احساس راحتی بیشتری میکند، اکثریت همان مسیر نادانی و نداشتن دانش در زمینههای مختلف را انتخاب میکنند.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: