هفته پیش کتاب کلید را بزن (+) نوشته چیپ هیث و دن هیث را برای بار دوم مطالعه کردم و از مطالعه آن لذت بردم. کتابی که بر مبنای یک استعاره نوشته شده و این استعاره از ابتدا تا انتهای کتاب توسط نویسندگان مورد استفاده قرار میگیرد و مسیر تغییر انسان را بر این اساس تبیین و تشریح میکنند.
موضوع اصلی کتاب تغییر است، تغییراتی در انسان و جوامع انسانی که بسیاری از اوقات با شکست مواجه میشوند ولی با در پیش گرفتن رویکردهای اشارهشده میتوان تا حد زیادی به موفقیتآمیز بودن تغییرات امیدوار بود.
چیپ هیث و دن هیث در کتاب کلید را بزن کل مسیر زندگی انسان را با سه جزء نشان میدهند. فیل، فیلسوار و مسیری که فیل میپیماید. فیل همان بخش منطقی و عقلانی وجود انسان است، فیلسوار بخش احساسی و هیجانی وجود اوست و مسیر هم نشانگر محیط و دنیای ما و تأثیراتی که میپذیریم، است.
نویسندگان با اتکا به این استعارهها و با روایت داستانها و خاطرات و اتفاقات مختلف و جالب سعی دارند تا راهکارهای مدنظر خودشان را بر این مبنا بهخوبی تشریح کنند و هر چه بهتر خواننده را با روشهای پیشنهادی خود آشنا کنند که به نظر میرسد در انتها موفق به دستیابی به این هدف هم میشوند.
کتاب در قالب یازده فصل نگاشته شده و در هر کدام از این فصلها به روشی مشخص جهت ایجاد تغییر و تسهیل مسیر آن پرداخت شده است.
فهرست فصلها عبارتاند از:
۱. سه نقطه حیرتانگیز درباره تغییر
۲. نقاط روشن را بیابید
۳. حرکات مهم را بنویسید
۴. به مقصد اشاره کنید
۵. احساس را پیدا کنید
۶. تغییر را کوچک کنید
۷. به آدمها اجازه رشد دهید
۸. محیط را عوض کنید
۹. عاداتی را ایجاد کنید
۱۰. جماعت را هدایت کنید
۱۱. به تغییر تداوم بخشید
در ادامه جملاتی از کتاب را برایتان نقل میکنم.
مغز دارای دو سامانه مستقل میباشد که به طور همزمان با هم کار میکنند. نخست، چیزی هست که ما آن را نیمه احساسی مینامیم. این بخش غریزی شماست که درد و لذت را حس میکند. دوم، نیمه منطقی است که آنها را سامانه متفکر یا خودآگاه نیز مینامند. این بخشی از وجود شما است که اراده دارد و تحلیل میکند و آیندهنگر است.
تسلط بر خود منبعی تحلیل رونده است. این مثل بلند کردن وزنه در سالن بدنسازی است. اولین بار که عضلات شما سرحال است آسان میباشد؛ اما با تکرار ورزش عضلاتتان خسته و خستهتر میشود تا زمانی که دیگر نمیتوانید میله را بلند کنید.
مردم دوست ندارند تغییر کنند، آنها در برابر تغییر مقاومت میکنند؛ مردم دوست دارند در مسیری که پیشتر بودهاند قدم بردارند؛ آنها کلهشق هستند.
اهداف دقیق و قابل اندازهگیری و عملی به احساس بال و پر میدهند، ولی آن را تولید نمیکنند. در جستجو برای هدفی که فیل را تحت تأثیر قرار دهد – احساسات مردم را تحریک کند – شما نمیتوانید به اهداف دقیق و قابل اندازهگیر و عملی تکیه کنید.
هنگامی که در ابتدای کار به سر میبرید، نگران وسط کار نباشید؛ زیرا موقعی که به وسط میرسید وسط تغییر خواهد کرد. تنها به دنبال شروعی قدرتمند و پایانی قدرتمند باشید و حرکت کنید.
روانشناسان کشف کردهاند که مغز ما تحت فرمان دو سامانه متفاوت است – ذهن منطقی و ذهن احساسی که برای سلطه یافتن با هم رقابت میکنند. ذهن منطقی اندامی متناسب میخواهد؛ ذهن احساسی شکلات و شیرینی میخواهد. ذهن منطقی میخواهد چیزی را در محل کار عوض کند؛ ذهن احساسی برنامه روزمره راحت را میخواهد. این کشمکش میتواند یک تلاش تغییر را نابود کند – اما اگر بر آن غلبه شود، تغییر به سرعت رخ میدهد.
من این کتاب را با ترجمه خانم میترا معتضد که توسط نشر البرز منتشر شده، مطالعه کردم. کتاب دارای ۳۳۱ صفحه است و بسیار خوب و روان ترجمه شده.
پیشنهاد میکنم اگر به دنبال ایجاد تغییرات بزرگ و مثبت در زندگی شخصیتان هستید و قبلاً تلاش کردهاید و به نتیجه نرسیدهاید، حتماً این کتاب را مطالعه کنید.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | همه ما عجیب و غریبیم از ست گادین
1 دیدگاه