همهی بازاریابها دروغگو هستند با عنوان دوم قدرت داستانی معتبر در دنیایی که اعتماد کالایی کمیاب است، نوشته ست گادین، کتابی است در باب نقش و جایگاه داستانها در موفقیت و رشد کسبوکارها. ست گادین در این کتاب گفتن داستانی تأثیرگذار در مورد کسبوکار را از هر روش بازاریابی و تبلیغ دیگری اثربخشتر میداند.
با توجه به اینکه تخصص اصلی ست گادین بازاریابی هست و عمیقاً هم اعتقاد دارد که بازاریابی با استفاده از روشهایی همچون تبلیغات تلویزیونی و بیلبورد و سایر روشها منقضی شده و دیگر فایده و اثربخشی آنچنانی ندارد، در این کتاب بازاریابی بر اساس روایت داستان را به مخاطبان خود توصیه میکند.
خلاصه کتاب در یک جمله این است که: اگر میخواهید در بازاریابی و فروش محصول خودتان موفق عمل کنید، هیچ راهی وجود ندارد جز تولید محصولی چشمگیر و درنهایت روایت داستانی تأثیرگذار و باورپذیر و با این قابلیت که افراد دوست داشته باشند آن را برای دوستان و آشنایانشان تعریف کنند.
اما اینکه چنین داستانی چگونه روایت میشود و باید چه مشخصههایی داشته باشد و بازاریاب چه نکاتی را باید در این داستان مدنظر قرار دهد، همان چیزی است که در این کتاب ۱۸۰ صفحهای در مورد آن توضیح داده شده است.
البته نیازی نیست حتماً یک کارخانه یا فروشگاه داشته باشید تا به دنبال مطالعه این کتاب یا یادگیری از آن باشید. ست گادین معتقد است:
اگر ایدهای برای اشاعه داشته باشید، دیگر یک بازاریاب محسوب میشوید.
ازاینرو مطالعه این کتاب برای افراد هم در زندگی شخصیشان و هم زندگی شغلیشان میتواند مفید، آموزنده و تأثیرگذار باشد.
در ادامه جملاتی از کتاب را برایتان نقل میکنم:
نصفی از این کتاب را میتوان اینطور خلاصه کرد: ما چیزی را که میخواهیم باور میکنیم و وقتی چیزی را باور کنیم، به حقیقتی خودانجام (Self-Fulfilling Truth) تبدیل میشود. …
این هم خلاصه نصف دیگر این کتاب: وقتی سرگرم داستانسرایی برای افرادی هستید که میخواهند آن را بشنوند، برای گفتن داستانهایی که با واقعیت جور درنمیآیند، وسوسه میشوید. برای گفتن دروغها و فریبها.
وقتی داستانی را پیدا کردید که کارساز است، طبق آن داستان عمل کنید، آن را به واقعیت تبدیل کنید، به آن اعتبار ببخشید و در معرض بررسی موشکافانه قرار دهید. همهی بازاریابان راویان داستان هستند، فقط بازندهها دروغگواند.
داستانها فهم دنیا را سادهتر میکنند. برای اشاعه یک ایده، داستانها یگانه راهی هستند که میشناسیم.
بازاریابان داستانسرایی را خلق نکردند، فقط آن را به کمال رساندند.
بازاریابان به این دلیل پول به جیب میزنند که مشتریان چیزی را که میخواهند میخرند، نه چیزی که به آن نیاز دارند. نیازها کاربردی و عینی و خواستهها نامعقول و ذهنی هستند.
داستانهای عالی به منطق متوسل نمیشوند، ولی به احساسمان متوسل میشوند.
داستانهای عالی همراستا با جهانبینیمان هستند. بهترین داستانها به افراد چیز جدیدی یاد نمیدهند. در عوض، بهترین داستانها با آنچه مخاطان باور دارند همخوانی دارند و با یادآوری اینکه از همان ابتدا چقدر حق با آنها بوده به مخاطبان احساس باهوش بودن و در امان بودن میدهند.
تقریباً بین چیزی که وجود دارد و چیزی که باور داریم هیچ ارتباطی وجود ندارد.
امروزه در بیشتر سازمانها فقط دو چیز است که شکست را از موفقیت متمایز میکند:
۱. ابداع چیزهایی که ارزش صحبت کردن داشته باشند.
۲. روایت داستانهایی درباره چیزی که ابداع کردهاید.
تا وقتی از رقابتهایی که فقط یک برنده دارند، دوری کنید، احتمال موفقیتتان بیشتر است.
آدمها تقریباً بدون هیچ دادهای تصمیمگیری میکنند و بعد صرفنظر از اطلاعاتی که شاید اشتباه بودن تصمیمشان را ثابت کند، پای تصمیم خودشان میایستند.
آدمها تصمیمات بزرگ و کوچک را فقط بر اساس یک چیز میگیرند: دروغی که درباره کاری که میخواهیم بکنیم به خودمان میگوییم.
پینوشت: من کتاب همهی بازاریابها دروغگو هستند را با ترجمه آقای سعید یاراحمدی مطالعه کردم که توسط انتشارات آموخته منتشر شده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | شیب نوشته ست گادین (ست گودین)