همیشه به مطالعه آثاری که در آنها از فضای داخلی کشور کره شمالی گفته و به شرایط زندگی مردمانش پرداخته شده، علاقهمند بودهام و چنین آثاری برایم جذابیت خاصی به همراه داشتهاند. بهخصوص اگر بدانم آن اثر سوگیری کمتری دارد و تلاش شده به دور از جانبداری و ملاحظات خاص نگاشته شود، جذابیتش برای من چند برابر میشود. اخیراً که کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ به قلم رضا امیرخانی منتشر شد و متمم هم آن را معرفی کرد، بدون کمترین تردیدی بلافاصله کتاب را تهیه و شروع به مطالعهاش کردم.
کار خیلی سریعتر از آن چیزی که انتظارش را داشتم پیش میرفت و با توجه به شرایط متفاوت کره شمالی و نوع خاص روایت رضا امیرخانی، توقف مطالعه برای من کاری بود دشوار. باوجوداینکه نویسنده همچون خیلی از ما انسانها سوگیریها و عقاید خاص خود را در خصوص موضوعات مختلف دارد اما به نظر میرسد در نگارش کتاب حداکثر تلاش خود را به کار بسته تا نگاهش به کره شمالی و مردمان و حاکمان آن و همچنین ارائه گزارش از مشاهدات صورت گرفته، با کمترین تأثیر از کلیشهها و سوگیریهای رایج ذهنی باشد.
داستان از این قرار است که رضا امیرخانی در بهار سال ۹۷ به همراه یک گروه تجاری از حزب مؤتلفه و بهعنوان مستندنگار راهی کره شمالی میشود و با توجه به نزدیکی زیاد حزب مؤتلفه و حزب کارگران کره شمالی (تنها حزب این کشور) و مراوداتی که میان این دو حزب وجود دارد، سفر رسمی بوده و محدودیتها و البته آزادیهای خاص خودش را داشته.
امیرخانی در این سفر تلاش بسیاری کرده تا بیشترین اطلاعات را از سبک و سطح زندگی مردمان کره شمالی به دست آورد اما موانع مختلفی که در این خصوص وجود داشته، در بسیاری از جاها مانع از رسیدن به این هدف شده است. بهطوریکه پس از بازگشت از این سفر و با هدف تکمیل گزارش خود از این کشور مرموز و عجیب، تصمیم میگیرد چند ماه بعد و با هزینه شخصی سفر دوبارهای به کره شمالی داشته باشد. سفری که به جهات مختلف متفاوت از سفر قبلی بوده و اتفاقات عجیبوغریب هم در آن کم نبودهاند.
بههرحال به نظرم رضا امیرخانی تا حد زیادی توانسته به هدف خودش که ارائه تصویری نزدیک به واقعیت از کره شمالی به مخاطبینش بوده، دست یابد و البته که در این مسیر دردسرها و زحمات زیادی هم متحمل شده است.
مطالعه کتاب برای من سرشار از لذت و هیجان بود و باعث شد که در برخی جاها نوع نگاهم به کشور کره شمالی اصلاح، تشدید و یا شاید تعدیل شود.
بخشهایی از کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ
در ادامه سعی کردهام بخشهایی از کتاب را که روایتگر شرایط زندگی مردمان کره شمالی در موقعیتهای مختلف هست، انتخاب و نقل کنم.
خیابانها عریضند اما اتومبیل خیلی کم میبینم. بعضی کشاورزها بین مزارع روی تریلرهای پشت تراکتور نشستهاند. یکی دو بار هم گاریهایی میبینم که گاو جلو میبردشان. خیلی بیش از حد تصور دوچرخهسوار میبینم. شاید پنج درصد دوچرخهها برقی باشند.
همهچیز به نظر آرام میآید. هیچ هیجانی در کار نیست. همه آرام مشغول رفت و آمدند. دوچرخهها و پیادهها عمدتا در کنارهی جادهی عریضاند. گاهگاهی دوچرخهای میآید کنار جاده و زود برمیگردد در کنارهراه. بعدازظهر تابستان است. هوا اما خنکتر از تهران است. شرجی هم نیست.
وارد شهر میشویم. ساختمانهای بلند کمی تصورم را از پیونگ یانگ به هم میزند. چیزی که عجیب است ندیدن اتومبیل شخصی است. اتوبوسهای قدیمی، ترامواهای قدیمی و حتا اتومبیلهای نظامی و اداری میبینم، اما هیچ خبری از اتومبیل شخصی نیست.
* * *
بعدتر کیم میونگ چول توضیح میدهد که آرایشگاه پولی از مردان نمیگیرد. مردم ژتونی دارند برای سلمانی و سلمانی هم بابت کارش از دولت حقوق میگیرد… آرایشگاه معمولی روبهروی پارک، اصلا به صورت قانونی نمیتوانست مرا اصلاح کند!
* * *
از بازدیدهای بعدازظهر هم چندان چیز دندانگیری به دستم نمیآید. کمی یادداشتهای جزئی دارم که شخصی است و فقط برای این است که بعدتر در نتیجهگیریهام دقت کنم و تصویر نهاییم مخدوش نباشد.
مثلا اینکه خانمها ناخن لاکزده ندارند، حتا در کارخانهی لوازم آرایشی.
از هر ده خانم متاهل، یکنفر حلقهی ازدواج دارد. گردنبند و النگو و لوازم زینتی کمتر استفاده میشود و اگر هم باشد طلا کمتر میبینم.
از آنسو هیچ زن و مردی را در خیابان نمیبینیم که دست در دست هم داشته باشند. انگار از دوران نامزدی هم خبری نیست.
* * *
… حالا با توضیح ری متوجه میشوم که قانونی وجود دارد که پسر بزرگتر به همراهِ همسرش در خانهی پدر و مادر ساکن میشوند. این در موردِ همهی خانوادهها و همهی شهرها صادق است. هر پسرِ بزرگی بعد از ازدواج با همسرش در خانهی پدر و مادر زندهگی میکند و احتمالا در این حالت فرزند بعدی هم اگر در کار باشد، میرود پنج سال یا ده سال سربازی! حالا حکمتِ نقشِ پررنگِ مادرشوهر را میفهمم!
* * *
… بعد صاحبخانه توضیح میدهد که همهی لوازمِ این خانه هدیهی جناب کیم جونگ اون است. و این البته نه فقط در موردِ این آپارتمان که در مورد همهی خانههای کره شمالی صادق است. هیچکس مالکِ لوازم خانه نیست. لوازمِ هیچ خانهای جابهجا نمیشوند. با ارتقای شغلی یا نزول جایگاه، محل سکونت تغییر میکند و آپارتمان دیگر بسته به جایگاه لوازمِ دیگری دارد.
* * *
پینوشت: کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ نوشته رضا امیرخانی را نشر افق منتشر کرده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | آیا روزهای خوشی در انتظار بشر است؟