کمبود یعنی پیشی گرفتن نیازها و خواستههای ما بر منابع و داشتههای ما. کمبود میتواند در حوزه مالی، زمانی، ارتباطی، تمرکزی و یا توان جسمی باشد. سندهیل مولای ناتان و الدار سفیر در کتاب کمبود، از دیدگاهی متفاوت و علمی به موضوع کمبود نگاه کردهاند و عوامل و اثرات آن را مورد بررسی قرار دادهاند.
بسیاری از ما اینطور فکر میکنیم که فقیران به دلیل نبود مهارت فقیر هستند؛ تنهایان به دلیل دوستداشتنی نبودن تنها هستند؛ رژیمگرفتهها چون قدرت اراده ندارند، بهجای اینکه لاغر شوند، چاق میشوند؛ گرفتارها به دلیل نداشتن ظرفیت و توانمندی لازم برای سروسامان دادن به زندگیشان گرفتارند؛ افرادی که کمبود زمان دارند، بهخاطرنداشتن مهارت مدیریت زمان به این مشکل مبتلا هستند؛ ازاینرو کمبودهای حاکم بر زندگی خودمان و دیگران پیامد مشکلاتِ عمیقِ شخصی است که اتفاقاً تغییرشان هم بسیار دشوار به نظر میرسد.
اما نویسندگان کتاب کمبود از دیدگاهی متفاوت بهتمامی این کمبودها مینگرند و دلیل متفاوتی برای آنها ذکر میکنند. از نظر آنان ذهنیت کمبود محصول زمینهای است که در آن شکل میگیرد و راه درمان آن باز است. چنین مشکلاتی نه ویژگی شخصیتی، بلکه محصول شرایط محیطی است که مهیاکننده کمبود است، شرایطی که اغلب میتوان مدیریتشان کرد. هر چه ما چگونگی تأثیر کمبود بر ذهن انسان و پویاییهای آن را بیشتر بفهمیم، میتوانیم به راههای بیشتری برای پرهیز از آن دست یابیم یا دستکم دام کمبود را محدودتر کنیم.
یکی از عبارتهای کلیدی کتاب کمبود، پهنای باند است. پهنای باند، معیاری است برای اندازهگیری ظرفیت محاسباتی ما، تواناییمان در توجه و تصمیمگیری درست، پیرویمان از برنامههایمان، و ایستادگی در برابر وسوسهها. پهنای باند با همه چیز، از هوش و عملکرد در آزمون کنکور گرفته تا کنترل هوس و موفقیت در رژیمهای غذایی، همبستگی دارد.
مشکلی که وجود دارد این است که پهنای باند هرکدام از ما مقداری محدود دارد و وقتیکه دچار کمبودی شدید در زمینهای میشویم که برایمان حائز اهمیت هست، بخش زیادی از این پهنای باند به تونلی اختصاص مییابد که صرفاً برای جبران آن کمبود و غلبه بر مشکلات ناشی از آن زده شده است. وقتی چنین تونلی زده میشود، ما به درون آن کشیده میشویم و بسیاری از ظرفیت فکری و تمرکزی ما درون تونل محبوس میشود. از طرفی هر آن چیز دیگری که شاید در زندگی ما دارای اهمیت و نیازمند توجه ما باشد، در خارج از تونل قرار میگیرند و چندان منابعی برای توجه و سروسامان دادن به آن باقی نمیماند.
البته تونل زدن باعث میشود که بسیاری از اوقات ما در خصوص آن موضوعی که تونل به آن اختصاص داده شده، تمرکز و عملکرد خیلی خوبی داشته باشیم. اما در کنار آن ناچار باید مالیات عدم توجه به امور مهم دیگر را هم پرداخت کنیم.
در کل استدلال مطرح شده در کل کتاب بر این اصل استوار است که در هنگام دچار شدن به فقر و کمبود در یک زمینه، آن فقر و کمبود بخش بزرگی از توجه ما را به خود معطوف میکند که فایده محدودی برایمان دارد و باعث میشود نیازهای فوری خودمان را بهتر بتوانیم مدیریت کنیم. اما در گسترهای وسیعتر، کمبود هزینههایی بر ما تحمیل میکند؛ چنانکه از دیگر نگرانیها غافل میشویم، و کارآمدیمان در دیگر امور زندگی کاهش مییابد. درک هر چه بهتر این موضوع باعث خواهد شد که هم در خصوص تأثیر کمبود بر رفتارهای خودمان آگاهتر شویم و هم اینکه فهم بهتری از روش درست مدیریت کمبودهایمان در زندگی به دست آوریم.
بخشهایی از کتاب کمبود
کمبود، دید ما را به چیزها دگرگون میکند؛ وادارمان میکند جور دیگری انتخاب کنیم. فایدههایی هم در آن هست: ما در لحظه کارآمدتر میشویم. اما هزینههایی هم دارد: ذهن تکبعدیشده ما را به سمتی میکشد که از چیزهای که واقعاً برایمان اهمیت دارند غافل شویم.
* * *
کمبود نه فقط هزینههای خطا را بالا میبرد، بلکه امکان خطا و امکان انتخابهای نادرست را نیز بیشتر میکند. با وجود کمبود، انجامدادن کار درست دشوار میشود، زیرا باید بسیاری از چیزها – برنامههای کاری گرفتاران یا هزینههای فقیران – را با دقت در بودجهای محدود جا داد.
* * *
کمبود ما را متخصص میکند – متخصص در بستهبندی، بدون برخورداری از فراخی، ما مجبور میشویم ارزش هر اینچ فضا را در چمدانهایمان درک کنیم. فقیران باید ارزش هر یک دلار را بدانند، گرفتاران ارزش هر یک ساعت را، و رژیمگرفتهها ارزش هر یک کالری را.
* * *
دام کمبود فراتر از کاستی منابع مادی است. سرچشمه آن بد استفاده کردن از داراییهاست، بهگونهای که منجر به کاستی در کارآمدی میشود. دام کمبود یعنی همواره یک پله عقب بودن، همواره پرداخت کردن هزینههای ماه پیشین. وضعیتی که در آن هرآنچه را دارید بهگونهای مدیریت و استفاده میکنید که به نظر میرسد و احساس میشود حتی از آنی که دارید کمتر دارید. کمبود اولیه با رفتارهایی همراه میشود که آن را بدتر میکنند.
* * *
فقر، با به بند کشیدن حافظه فعال، ما را به عملکردی ضعیفتر سوق میدهد. فقر بهرهوری ما را کمتر میکند، چرا که پردازنده ذهنی ما درگیر دیگر مشکلات است. این امر وضعیت اسفباری برای فقیران ایجاد میکند، یعنی کسانی که بیشترین نیاز را به مزد کارشان دارند؛ همچنین با تحمیل مالیاتی سنگین، از بهرهوری آنان بسیار میکاهد.
* * *
پینوشت: من کتاب کمبود نوشته سندهیل مولای ناتان و الدار سفیر را با ترجمه آقای حسین علیجانی رنانی مطالعه کردم که نشر ققنوس آن را منتشر کرده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | توهم آگاهی نوشته استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ