آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیسجمهوری آمریکا بود که در ماه نوامبر سال ۱۸۶۰ به ریاست جمهوری انتخاب شد و در طول کمتر از چهار سال ریاست جمهوری، چالشها و دشواریهای بسیاری را تجربه کرد. بهجز دوران ریاست جمهوری، زندگی شخصی لینکلن هم یک زندگی پرفرازونشیب بوده که در کتاب آبراهام لینکلن: رئیسجمهور آمریکا در جنگ داخلی، به شکلی مختصر به آن پرداخته شده است.
لینکلن در سال ۱۸۰۹ در جایی در نزدیکی هاجنویل، کنتاکی امروزی به دنیا آمد و در نهسالگی مادر خود را از دست داد. او باوجود دشواریهای بسیاری که در زندگی پشت سر گذاشت، موفق شد در سال ۱۸۶۰ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شود. درحالیکه قبل از این یک فرزند خردسال خود را از دست داده بوده و مرگ فرزند دوم و مشکلات و چالشهای ریاست جمهوری و جنگهای داخلی آمریکا، باعث شد زندگی برای او و همسرش در دوران ریاستجمهوری بیشازحد سخت و طاقتفرسا شود.
اما نقطه عطف ریاست جمهوری لینکلن صدور اعلامیه آزادی بردگان است که به اتفاقی ماندگار در تاریخ آمریکا بدل شد و در نهایت زندگی لینکلن متأثر از همین اعلامیه و در سال ۱۸۶۵ به دلیل ترور به پایان رسید.
مطالعه زندگینامه مختصر آبراهام لینکلن، علاوه بر اینکه زمان زیادی طول نمیکشد، نکات آموزنده متعددی در خود دارد.
بخشهایی از کتاب آبراهام لینکلن
رئیسجمهور جدید هر روز حدود ۲۵۰ نامه دریافت میکرد. کادری متشکل از سه مرد جوان لازم بود تا این نامهها را مرتب و دستهبندی و توزیع کند. بسیاری از این نامهها به اعضای کابینه و دیگر کسانی تسلیم میشد که میتوانستند به پرسشهای آنها پاسخ دهند. اعضای این کادر نامههای تهدید به مرگ را دور میانداختند، ولی نامههایی را که به توجه شخص رئیسجمهوری نیاز داشت به او میرساندند و او همیشه شخصاً به آنها پاسخ میداد.
بهعلاوه، هر روز عدهای در برابر کاخ سفید صف میکشیدند تا رئیسجمهور لینکلن را از نزدیک ببینند. بعضی از آنها کار مهمی با رئیسجمهور داشتند. برخی دیگر فقط میخواستند با او دست بدهند. لینکلن دقت میکرد که کسی از دیدن وی منع نشود. دیدن صفی که از طبقه دوم کاخ شروع میشد و از روی پلهها تا در ورودی امتداد مییافت امری عادی بود.
* * *
آبراهام لینکلن پارهای از اوقات بخشهایی از آثار فکاهینویسان بزرگ را برای اعضای کابینهاش میخواند. غالباً آنقدر میخواند که خود بهشدت به خنده میافتاد، بهگونهای که اشک از چشمانش سرازیر میشد. بعد میگفت: «من به این خندهها نیاز دارم تا بتوانم از پس اندوه ناشی از تلفات و خسارات جنگ برآیم.»
* * *
آبراهام لینکلن هنوز هم در نظر بسیاری از مردم نماد آزادی بردگان است. وی از کلبهای چوبی به کاخ سفید راه یافت. وی نشان داد که مردم، صرفنظر از تبار و محیط زندگیشان، چنانچه اشتیاق داشته باشند که بر سر عقایدشان بایستند، میتوانند در جهان تغییری به وجود آورند. لینکلن در مقام رئیسجمهوری در دوره جنگ داخلی نامحبوبترین رئیسجمهوری بود که ملت آمریکا تا آن زمان دیده بود. او را آدمی غیرحرفهای، دهاتی و بوزینهای احمق میخواندند. بااینوجود، وی دارای مجموعه کاملی از صفات لازم برای رهبری بزرگ بود: صداقت، دلسوزی، شجاعت، و بالاخره حسی نیرومند برای تشخیص درست از نادرست. وی به سختکوشی احترام میگذاشت و به اهمیت آموزش و یادگیری ایمان داشت. بالاتر از همه اینها آبراهام لینکلن بلندپرواز بود. وی هرگز از تلاش برای بهتر کردن شخص خودش و دنیای اطرافش دست برنداشت.
* * *
پینوشت: کتاب آبراهام لینکلن اثر برندا هاوگن را آقای فرید جواهرکلام به فارسی ترجمه و انتشارات ققنوس منتشر کرده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | نیم دانگ پیونگ یانگ نوشته رضا امیرخانی