علاقه و تعصب نسبت به ایده ها و نظرات شخصی

قبلاً طی مطلبی در مورد اثر ایکیا نوشتم و همان‌جا به این موضوع اشاره کردم که ما عاشق هر آن چیزی می‌شویم که ساخته دست خودمان باشد و تلاش زیادی برای تکمیل آن کرده باشیم.

اما این موضوع فقط به ساخته‌های دست و تلاش‌های فیزیکی ما محدود نمی‌شود.

ما انسان‌ها تعصب و دل‌بستگی زیادی هم به ساخته‌ها و یافته‌های ذهنی خودمان داریم. این علاقه و دل‌بستگی به‌قدری شدید و متعصبانه است که فارغ از درست و نادرست بودن آن‌ها حاضریم در موقعیت‌های مختلف هزینه‌هایی هم برای اجرای ایده‌های خودمان پرداخت کنیم.

این موضوع را دن آریلی و همکارانش طی آزمایش‌های مختلف به اثبات رساندند که شرح کامل آن‌ها را می‌توانید در فصل چهارم کتاب جنبه مثبت بی‌منطق بودن مطالعه کنید.

در همین کتاب به مبارزه ادیسون و نیکولا تسلا اشاره می‌شود و اینکه ادیسون با توجه به اینکه خود مخترع برق جریان مستقیم بود، در مقابل نیکولا تسلا که مخترع برق متناوب بود، بسیار مقاومت کرد و تمامی تلاش خود را به کار بست تا ناکارآمد و غیرکاربردی بودن نظریه تسلا را اثبات کند و مانع از به‌کارگیری اختراع او شود.

علیرغم این تلاش‌ها امروزه همه ما در حال استفاده از نتایج تلاش نیکولا تسلا هستیم و بعد از سال‌های بسیار، کل مردم دنیا متوجه اشتباه و تعصب بی‌جای ادیسون در مورد اختراع و ایده خود شده‌اند.

البته این موضوع محدود به گذشته‌ها و زمان‌های دور نیست بلکه هر لحظه و در هر موقعیتی امکان به وجود آمدن چنین خطایی وجود دارد و افراد ممکن است این اشتباه را مرتکب شوند.

به نظرم نکات مختلفی را می‌توان از این ویژگی ذاتی انسانی آموخت:

اول اینکه ما وقتی نظر و ایده‌ای را مطرح می‌کنیم که تمامی جنبه‌های آن را به‌درستی سنجیده‌ایم و از درستی آن اطمینان داریم، در صورت رد شدن آن توسط دیگران که شاید اکثریت هم باشند، نبایستی از موضع خودمان کوتاه بیاییم؛ بلکه لازم هست تلاش بیشتری در اثبات درستی دیدگاهمان به کار بندیم.

البته از طرفی هم باید حواسمان باشد که خودمان دچار تعصب افراطی و علاقه بی‌حدوحصر به ایده شخصی خودمان نشویم و ایرادها و کاستی‌های ایده‌هایمان را بپذیریم و در پی رفع آن‌ها باشیم.

دوم اینکه با استفاده از این ویژگی انسانی می‌توان افراد را ترغیب کرد تا کارهای بزرگی به انجام برسانند و برای ایده‌پردازی و داشتن خلاقیت انگیزه پیدا کنند.

سوم اینکه باید همواره حواسمان باشد که دیگران از این ویژگی ذاتی ما سوءاستفاده نکنند.

به‌عنوان مثال وقتی دیگران بخواهند ایده متعلق به فرد دیگر توسط ما به اجرا دربیاید، به‌گونه‌ای القا می‌کنند که آن ایده متعلق به ماست و یا اینکه ما ایده‌پرداز اصلی هستیم و از این طریق حمایت و تلاش همه‌جانبه ما را برای اجرای آن ایده برمی‌انگیزانند و از این طریق منافع خودشان را تأمین می‌کنند.

به نظرم با شناخت این نوع خطاها که شکل و قالب مشخصی دارند می‌شود از متضرر شدن و هدررفت منابع در موقعیت‌های مختلف زندگی جلوگیری کرد.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از مطالعه این یادداشت، مطالب زیر را بخوانید:

لنگرهای فکری ما و تلاش برای رهایی از این لنگرها

نقش مقایسه در زندگی روزمره ما و نارضایتی بی‌پایان حاصل از آن

انگیزه ای بالاتر از پول برای انجام یک کار

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *