روایت ریچارد فاینمن از فرایند ساخت بمب اتم و درسی در پس آن

راستش این روزها گاهی با خودم می‌گم: کاش دکتر حیدری کمی از حجم کلاس‌هاشون کم می‌کردن و بیشتر دست به قلم می‌بردن تا ما میراث مکتوب بیشتری ازشون داشته باشیم. درسته که تربیت شاگرد هم کاری ارزشمند و ستودنی محسوب میشه، اما شاگرد واقعی رو با نوشتن هم می‌شه تربیت کرد. ما الان با یک خیل بزرگ از شاگردان حضوری ایشون روبرو هستیم و دیگرانی که باید دانش ایشون رو به شکل دست دوم و با واسطه، از طریق این شاگردان بشنوند و یاد بگیرند. در شرایطی که نمی‌دونیم چقدر اون گفته‌ها و ایده‌ها و افکار و دانسته‌ها، در این میان گم میشه یا تغییر می‌کنه.

ریچارد فاینمن در روزهایی که سرگرم نوشتن پایان‌نامه دکترای خود بود، دعوت‌نامه‌ای دریافت می‌کند برای پیوستن به جمع دانشمندانی که مشغول اجرای طرح ساخت بمب اتم هستند. خود فاینمن ماجرا را این‌طور روایت می‌کند:

 

مبحثی کاملاً متفاوت بود. معنایش این بود که پژوهشی را که در دست داشتم – و آرمان زندگی‌ام بود – ناتمام بگذارم و به این کار بپردازم. کاری که می‌پنداشتم پرداختن به آن برای حفظ تمدن انسانی ضرورت دارد.

لازم شد در این باره با خودم مناقشه کنم. اولین واکنشم این بود که میل نداشتم آنچه را بدان مشغول بودم ناتمام بگذارم و به این کار غیرمتعارف و نامأنوس مشغول شوم. از سوی دیگر، تمام مسائل اخلاقی مربوط به جنگ مطرح بود. البته خیلی هم به من مربوط نمی‌شد؛ اما چون دانستم چنین سلاحی چه‌ها خواهد کرد و ساختن آن ممکن است، پس تولید خواهد شد وحشت‌زده شدم.

هیچ قرینه‌ای در دست نبود که اگر ما آن را تولید نمی‌کردیم، طرف مقابل هم نمی‌توانست آن را بسازد؛ بنابراین، همکاری کردن واجب بود.

 

ریچارد فاینمن در نهایت، اوایل سال ۱۹۴۳، به گروهی که زیر نظر اوپنهایمر کار می‌کردند پیوست. او در ادامه داستان را این‌طور تعریف می‌کند:

 

درباره مسائل اخلاقی مربوط به ساختن بمب اتمی باید نکاتی را یادآور شوم. انگیزه اول من برای شرکت در طرح ساختن بمب اتمی، خطر آلمان فاشیستی بود که مرا وادار به فعالیت در این رشته کرد. نخست در پرینستون و سپس در لوس الموس، همه نوع کوشش انجام گرفت تا بمب ساخته شد. در طرح‌ریزی مجدد بمب سعی شد قدرت تخریب آن به بالاترین سطح برسد. طرحی بود که جملگی در پیاده کردن آن نهایت سعی و تلاش را به عمل آوردیم. واقعاً با یکدیگر همکاری کردیم؛ مانند هر طرحی ازاین‌دست، چون تصمیم به اجرای آن گرفته شد، حداکثر تکاپو برای دستیابی به موفقیت به عمل آمد.

اما آنچه من نکردم و خلاف اخلاق بود، این بود که حتی پس از منتفی شدن انگیزه اول، یعنی شکست آلمان‌ها، به ذهنم خطور نکرد که دراین‌باره از نو و آگاهانه بیندیشم. اصلاً به فکرم نرسید که لزوم ادامه همکاری‌ام را مجدداً ارزیابی کنم. اصلاً از ذهنم نگذشت.

 

بخش آخر گفته‌های ریچارد فاینمن، یک اعتراف است. اعترافی تلخ اما شجاعانه که به نظر می‌رسد برای خودش هم چندان خوشایند نیست. او کسی است که بزرگ‌ترین تحولات را در علم فیزیک به وجود آورد. جزو تأثیرگذارترین دانشمندان علم فیزیک کوانتوم بود اما بااین‌وجود او هم دچار چنین خطایی در تشخیص و تصمیم‌گیری شد.

به نظرم انسان همیشه گرفتار این دست خطاها بوده است و خواهد بود. اینکه بر اساس یک سری عوامل و ملاحظات تصمیماتی را بگیرد و با خیال راحت مشغول اجرای تصمیمات خود شود، غافل از اینکه این تصمیمات بر اساس یک سری عوامل و پیش‌فرض‌هایی اتخاذ شده و شاید این عوامل و پیش‌فرض‌ها بعد از گرفتن تصمیم از بین رفته باشند.

برگشت به عقب و بررسی مسیری که طی شده و تصمیماتی که گرفته شده‌اند، جزو الزامات و بایدهای یک زندگی موفقیت‌آمیز و به دور از حسرت و پشیمانی هستند؛ کاری که اگر ریچارد فاینمن انجام داده بود، شاید چندین فاجعه انسانی در آن وسعت و شدت هیچ وقت اتفاق نمی‌افتاد.

منبع: کتاب تاثیر علم در اندیشه از ریچارد فاینمن

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

ریچارد فاینمن و اهمیتی که جایزه نوبل برای او داشت

آیا تجربه پشیمانی بعد از یک تصمیم درست را داشته‌اید؟

۵ توصیه از نسیم طالب در مورد قوهای سیاه زندگی

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *