در نگاه رایج، انسان موجودی عقلانی است که اغلب بر مبنای منطق تصمیم میگیرد: اگر هم گاهی از مسیر عقل منحرف میشود، ریشه آن را معمولا باید در احساسات و هیجاناتی چون خشم، ترس، یا نفرت جست.
از دهه هفتاد میلادی، دنیل کانمن و آموس تورسکی این نگاه را به چالش کشیدهاند. آنان با طراحی آزمایشهایی ساده، اما هوشمندانه، نشان دادهاند که ریشه بسیاری از خطاهای فکری ما نه فقط در هیجانات بلکه در دستگاه شناخت ماست. پژوهش این دو دانشمند روانشناس تأثیر ژرف بر علوم اجتماعی گذاشت و توجه رشتههای گوناگون، از فلسفه و حقوق گرفته تا سیاست و پزشکی، را جلب کرد؛ در این میان شاید بیشترین بهره را علم اقتصاد برد. چنان که شاخهای جدید به نام «اقتصاد رفتاری» شکل گرفت و در سال ۲۰۰۲ جایزه نوبل را به کانمن اهدا کردند.
کتاب فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ چکیده سالها پژوهش نویسنده آن درباره شگفتیها و کاستیهای ذهن انسان است، موجودی که میپندارد پادشاه افکار خویش است و فقط به اراده خود تصمیم میگیرد. به گواه این کتاب اما، عوامل دیگری هم هستند که در شکلگیری باورها، تصمیمها و سلیقههای ما سهم دارند که شاید گریزی از آنها نباشد. اما میتوان با شناختشان منطقیتر فکر کرد و عاقلانهتر تصمیم گرفت.
آنچه در بالا آمد نوشته پشت جلد، ترجمهای از کتاب فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ هست که اخیراً مطالعه آن را تمام کردهام و به نظرم نسبت به ترجمه دیگری که با عنوان تفکر، سریع و کند توسط خانم فروغ تالوصمدی انجام گرفته، بسیار روانتر و قابل فهمتر هست.
قبلاً مطلبی مفصل درباره دو سیستم یک و سیستم دو مغزی که در این کتاب با عناوین سامانه یک و سامانه دو ترجمه شدهاند نوشتهام که در واقع برگرفته از همین کتاب هستند؛ و البته پستهای متعددی در باب خطاهای شناختی مغز انسان و همچنین اقتصاد رفتاری منتشر کردهام. این کتاب در مجموع دربردارنده توضیحات کاملتر به زبانی ساده و شیرین و همچنین روایت آزمایشات انجام شده توسط محققان و دانشمندان متعدد هست.
بزرگترین نقطه قوت این کتاب، علمی و مستند بودن تمامی مطالب ارائه شده در آن، سادگی و شیوایی توضیحات آن و همچنین جامعیت و جذابیت مطالب مطرح شده در آن هست. این کتاب جزو معدود کتابهایی هست که هیچ وقت از خواندن آن سیر نمیشوم و با هر بار مطالعه مجدد مطالب جدیدی از آن یاد میگیرم. کتابی که تا به حال شاید بالغ بر پنج بار آن را مطالعه کرده باشم.
به نظرم ما برای وارد شدن به قلمرو شناخت خود به عنوان یک انسان و کسب تسلط بر دیگر حوزههای زندگی فارغ از زمینه تخصصی و کاری خودمان، ناگزیر از شروع این سفر با مطالعه نحوه عملکرد مغز و نوع تفکر انسان هستیم؛ و این کتاب میتواند بهترین گزینه برای این شروع باشد. از این رو به نظرم مطالعه آن میتواند جزو ضروریات زندگی آگاهانه هر فردی باشد.
کتاب فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ، در مجموع شامل ۵ بخش و ۳۸ فصل هست و در انتهای این ترجمه که به نظر میرسد بهتر از ترجمههای دیگر باشد، دو مقاله معروف «داوری در شرایط عدمقطعیت: دریابش و سوگیریها» و «انتخابها، ارزشها و چارچوبها» هم ترجمه و در قالب پیوستهای الف و ب ارائه شدهاند.
در ادامه برای آشنایی شما با جنس مطالب و موضوعات مطرح شده در کتاب و همچنین آگاهی از کیفیت ترجمه، بخشهایی از آن را روایت میکنم.
بخشهایی از کتاب فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ
زمانی که بیدار هستیم سامانه ۱ و سامانه ۲ هر دو فعالاند. سامانه ۱ در حالت خودکار کار میکند و سامانه ۲ نیز در حالت کمزحمت و آسوده به سر میبرد، چنانکه تنها بخشی از ظرفیت آن درگیر است. سامانه ۱ دائماً این پیشنهادها را برای ارائه به سامانه ۲ تولید میکند: دریافتها، شهودها، قصدها، و احساسها. اگر سامانه ۲ تأییدشان کند، برداشتها و شهودها تبدیل به باور، و تکانهها تبدیل به اعمالی ارادی میشوند. وقتی همه چیز خوب پیش میرود، که اغلب نیز همینطور است، سامانه ۲ پیشنهادهای سامانه ۱ را بیاصلاح یا با اندکی اصلاح میپذیرد. شما عموماً به دریافتهای خود باور دارید و بر اساس میلهای خود رفتار میکنید، و این خوب است – معمولاً.
وقتی سامانه ۱ به سختی میافتد، سامانه ۲ را فرامیخواند تا با استفاده از پردازشی جزئیتر و دقیقتر بتواند مشکل پیشرو را حل کند. سامانه ۲ زمانی به کار میافتد که سامانه ۱ برای پرسش مطرحشده پاسخی نداشته باشد…
* * *
تقسیم کار میان سامانه ۱ و سامانه ۲ بسیار کارآمد است، چنانکه باعث کمینهسازی زحمت و بهینهسازی عملکرد میشود.
* * *
از آنجا که سامانه ۱ به صورت خودکار عمل میکند و نمیتوان آن را به دلخواه خاموش کرد، جلوگیری از خطاهای فکر شهودی اغلب دشوار است. همیشه نمیتوان از سوگیریها پرهیز کرد، زیرا همیشه سامانه ۲ سرنخی برای یافتن خطا ندارد. حتی وقتی هم که چنین سرنخی فراهم باشد، فقط با پایش بیشتر و زحمت بسیار سامانه ۲ میشود از خطاها جلوگیری کرد.
* * *
سامانه ۱ پیگیر نمیشود که چه گزینههای بدیلی را رد میکند، یا حتی این واقعیت که گزینههای بدیلی هم وجود داشته است. در قلمروی سامانه ۱ چیزی به نام شک آگاهانه وجود ندارد؛ چرا که این کار به حفظ همزمان چندین تفسیر ناسازگار در ذهن نیاز دارد که زحمت ذهنی را زیاد میکند. شک و عدم قطعیت در قلمروی سامانه ۲اند.
* * *
یکی از محدودیتهای عام ذهن انسان این است که در بازسازی وضعیتهای پیشین دانستهها، یا باورهایی که تغییر کردهاند، توانایی ناقصی دارد. شما به محض این که خود را با دیدگاه تازهای به جهان (یا هر بخشی از آن) وفق دادید، دیگر بهراحتی نمیتوانید به یاد آورید که پیش از تغییر ذهنیتتان به چه چیزی باور داشتهاید.
* * *
پینوشت: این نسخه از کتاب فکر کردن، بی درنگ و بادرنگ نوشته دنیل کانمن را آقایان حسین علیجانی رنانی و جمشید پرویزیان به فارسی ترجمه کردهاند و توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | اقتصاد هویت نوشته جرج اکرلاف و راشل کرانتون