اگر دوست دارید تاریخ زندگی بشر از دو میلیون سال پیش تا به امروز را به شکلی فشرده و با نثری روان و گیرا مطالعه کنید و حسابی لذت ببرید، بیشک کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری میتواند انتخاب خوبی باشد. کتابی که در آن نویسنده تلاش کرده، دو میلیون سال زندگی اجداد ما را بر روی این کره خاکی به کوتاهترین و شیرینترین شکل ممکن در کمتر از ششصد صفحه روایت کند.
شاید بزرگترین نقطه قوت کتاب در کنار اطلاعات تاریخی، فلسفی و اجتماعی بسیاری که در حجمی خیلی کم ارائه میشود، گیرایی و خواندنی بودن آن باشد. بهطوریکه بعد از شروع به مطالعه، رها کردن کتاب به کاری دشوار تبدیل میشود و خواننده دوست دارد آن را یکنفس تا انتها بخواند.
در هنگام مطالعه کتاب انسان خردمند، احساسات مختلفی را به عمیقترین شکل ممکن تجربه خواهید کرد، از احساس هیجان و کنجکاوی گرفته تا احساس ترس و وحشت از آیندهای نامعلوم که پیش روی بشر امروزی هست. یووال نوح هراری در بخشهای مختلف کتاب مخاطب را با انواع و اقسام اطلاعات تاریخی، زیستی، فلسفی و اجتماعی به شکلی توقفناپذیر و با زبانی شیرین و دوستداشتنی مورد هجمه قرار میدهد.
او در کل، تاریخ زندگی انسان خردمند را به سه دوره تقسیم میکند:
- انقلاب شناختی که در حدود ۷۰ هزار سال پیش موتور تاریخ را روشن کرد،
- انقلاب کشاورزی که در حدود ۱۲ هزار سال قبل به این روند سرعت داد،
- انقلاب علمی که همین ۵۰۰ سال پیش شروع شد و میتواند نقطه پایان تاریخ و آغازگر چیزی کاملاً متفاوت باشد.
هراری در بخشهای مختلف کتاب بر اساس این تقسیمبندیها به جنبههای مختلف زندگی بشر میپردازد و اطلاعات جالب و خواندنی بسیاری را در اختیار ما قرار میدهد و باعث میشود شناخت هر چه بیشتری از مسیری که ژنهایمان از ابتدای تاریخ طی کردهاند تا به اینجا برسیم، به دست آوریم.
البته نقدهای بسیاری هم به کتاب یووال نوح هراری وارد شده که از جمله آن میتوان به غیرعلمی بودن کتاب، عدم وجود ارجاعات علمی کافی در آن و همچنین اختلاط نظرات و دیدگاههای کاملاً شخصی نویسنده با مطالب مستند و معتبر که گاه باعث گمراهی مخاطب میشوند، اشاره کرد.
بههرحال در روند مطالعه کتاب شاهد نگاه متفاوت و نقادانه نویسنده به مسائل و موضوعات مختلف مرتبط با زندگی بشر بر روی زمین هستیم و همزمان خواننده ناگزیر از این است که نگاه نقادانه و غربالگرانه خود را در نگاه به تمامی مطالب و موضوعات مطرح شده در کتاب حفظ کرده و گاهی اوقات از پذیرش آنها خودداری کرده و یا به مراجع و منابع معتبرتری برای آگاهی و کسب دانش بیشتر مراجعه کند.
به نظر نگارنده کمترین دستاورد مطالعه این کتاب در کنار لذت بسیاری که از اطلاعات ارائه شده در کتاب نصیب خواننده خواهد شد، آشنایی با نگاه گاهاً بسیار متفاوت از دیدگاههای پذیرفته شده در خصوص مسائل و موضوعات مختلف است.
بخشهایی از کتاب انسان خردمند
ظهور شیوههای جدید تفکر و برقراری ارتباط، بین ۷۰ هزار تا ۳۰ هزار سال قبل «انقلاب شناختی» نامیده شده است. اما علتش چه بود؟ بهدرستی نمیدانیم. بر اساس رایجترین نظریه پذیرفته شده، جهشهای ژنتیکی اتفاقی سیمکشی داخلی مغز انسانهای خردمند را تغییر داد و آنها را قادر ساخت که به شیوههای نوینی بیندیشند و با بهکارگیری یک نوع زبان کاملاً تازه با هم ارتباط برقرار کنند. شاید بتوان نام «جهش درخت دانش» بر آن گذاشت.
* * *
ویژگی بهراستی منحصربهفرد زبان ما نه در قابلیتش برای انتقال اطلاعات درباره انسانها و شیرها بلکه در تواناییاش برای انتقال اطلاعات درباره چیزهایی است که اصلاً وجود ندارند. تا جایی که میدانیم، فقط انسان خردمند است که میتواند راجعبه تمام چیزهایی که هرگز ندیده یا لمس نکرده است صحبت کند.
* * *
انسان خردمند میتواند بهگونهای بسیار انعطافپذیر با بیشمار آدم غریبه و ناشناس همکاری کند. به همین دلیل است که انسان خردمند بر جهان حکومت میکند، اما مورچهها از بقایای غذای ما تغذیه میکنند و شامپانزهها در باغوحشها و آزمایشگاههای تحقیقاتی محبوساند.
* * *
انقلاب کشاورزی، بهجای اینکه منادی دوران زندگی راحت بوده باشد، برای کشاورزان زندگیهایی عموماً سختتر و ناخوشایندتر از زندگی خوراکجویان به بار آورد. انسان شکارگر-خوراکجو اوقات خود را به نحو فعالتر و متنوعتری میگذراند و کمتر در معرض خطر گرسنگی و بیماری بود. شکی نیست که انقلاب کشاورزی مقدار غذای در دسترس بشر را بیشتر کرد، اما این مترادف با غذای بهتر و اوقات فراغت بیشتر نبود. در عوض، تبدیل شد به انفجارهای جمعیتی و تافتههای جدابافته و نازپرورده. کشاورز معمولی سختتر از خوراکجوی معمولی کار میکرد و در عوض غذای بدتری هم به دست میآورد. انقلاب کشاورزی بزرگترین فریب تاریخ بود.
* * *
چرا باید تاریخ بخوانیم؟ تاریخ، برخلاف فیزیک یا اقتصاد، وسیله پیشبینی درست حوادث نیست. تاریخ را نه به این دلیل که بتوانیم آینده را پیشبینی کنیم بلکه برای این میخوانیم که افق دیدمان را گسترش دهیم و درک کنیم که وضعیت کنونی ما نه طبیعی است و نه اجتنابناپذیر، و در نتیجه امکانات بسیار بیشتری از آنچه تصور میکنیم در برابر خود داریم.
* * *
انتخابهای تاریخ برای منفعت انسانها صورت نمیگیرند. هیچ دلیلی وجود ندارد که رفاه انسانی به ناگزیر با تداوم تاریخ بیشتر شود. شواهدی در دست نیست که نشان دهد فرهنگهایی که برای انسانها مفیدند لزوماً موفقیتآمیزند و باید توسعه یابند و فرهنگهای کممنفعتتر باید منقرض شوند. دلیلی هم وجود ندارد که مسیحیت انتخاب بهتری از مانویت بوده یا این که امپراتوری عرب از امپراتوری ساسانی سودمندتر بوده باشد.
* * *
پویایی تاریخ، صرفنظر از آنکه چه نامی بر آن بگذاریم – نظریه بازی، پستمدرنیسم یا میمتیک – در مسیر ارتقای بهروزی انسان نیست. این تفکر که موفقترین فرهنگها در تاریخ لزوماً بزرگترین منشأ خیر برای انسان خردمند بودهاند هیچ پایه و اساسی ندارد. تاریخ هم، مانند تکامل، به خوشبختی تکتک موجودات زنده بیاعتنا بوده است و تکتک انسانها هم به سهم خود، معمولاً ناآگاهتر و ناتوانتر از آناند که بتوانند همسو با منافع خود بر مسیر تاریخ تأثیر بگذارند.
* * *
یافتهها نشان میدهند خوشبختی حاصل جمع و تفریق لحظات خوشایند و ناخوشایند نیست، بلکه ناشی از نگرش به کلیت زندگی بهعنوان چیزی با معنا و ارزشمند است. در خوشبختی یک عنصر مهم شناختی و اخلاقی وجود دارد. ارزشهای ماست که تعیین میکند آیا خود را «برده تیرهبخت یک کودک دیکتاتور» میدانیم یا «پرورشدهنده بامحبت یک زندگی جدید». همانطور که نیچه گفت، اگر دلیلی برای زندگی داشته باشی، تقریباً هر ناملایمی را میتوانی تحمل کنی. زندگی مفید، حتی در بطن دشواریها، میتواند بیاندازه رضایتبخش باشد. اما زندگی بیهوده، با هر میزان از رفاه، مصیبتی وحشتناک است.
* * *
پینوشت: من کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری را با ترجمه آقای نیک گرگین مطالعه کردم که توسط نشر نو منتشر شده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | تاریخ امیدبخش نوع بشر نوشته روتخر برخمان