معرفی کتاب | تاریخ امیدبخش نوع بشر نوشته روتخر برخمان

معرفی کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر نوشته روتخر برخمان

«انسان‌ها روزبه‌روز خودخواه‌تر، بی‌رحم‌تر و نسبت به همنوعان و اطرافیانش بی‌ملاحظه‌تر می‌شوند. اصلاً نوع بشر ذاتاً بر اساس رقابت و مبارزه رشد یافته و تکامل پیدا کرده است.» امروزه این دیدگاه، دیدگاهی غالب بر جوامع بشری است که باعث شده انسان پیوسته نسبت به بهبود شرایط دنیایی که در آن زندگی می‌کند، ناامیدتر و دلسردتر شود. اما روتخر برخمان تاریخ‌نگار و نویسنده خوش‌بین هلندی تمام تلاشش را در این کتاب به کار گرفته تا با استناد به اسناد و مطالعات متعدد تاریخی، علمی، فلسفی و اقتصادی، اثبات کند که دیدگاه غالبی که ما نسبت به خودمان و جوامع انسانی داریم، دیدگاهی کاملاً غلط و نادرست است و اینکه بشر ذاتاً خیلی نوع‌دوست‌تر و مهربان‌تر از آن چیزی است که ما فکرش را می‌کنیم.

روتخر برخمان در کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر به طرح اندیشه‌ها و دغدغه‌های خود درباره سرشت و ماهیت انسان می‌پردازد. او در این کتاب به ماهیت انسان می‌نگرد و می‌گوید رویدادهای تاریخی و شواهد علمی حکایت از این دارند که انسان نه موجودی خودخواه بلکه دارای سرشتی نیک و خیرخواه است و اگر فرصتی دست دهد رفتارهای نوع‌دوستانه از خود نشان خواهد داد. به عقیده او انسان بیش از آنکه موجودی باشد که برای منافع خود حاضر است بجنگد، ماهیتی دارد که برای نجات همنوع خود، دست به جان‌فشانی و فداکاری می‌زند.

برخمان در همان اوایل کتاب دیدگاه دو فیلسوف معروف را در مقابل هم قرار می‌دهد. اولی توماس هابز فیلسوف بدبینی که ما را مجبور به اعتقاد به شرارت فطرت انسانی می‌کند. مردی که ادعا دارد تنها جامعه مدنی می‌تواند ما را از غرایز حیوانی‌مان نجات دهد. در سمت دیگر میدان هم روسو ایستاده که مدعی است همه ما در اعماق قلب خود، خوب هستیم. به اعتقاد روسو، نجات ما به‌وسیله تمدن بسیار بعید است، او بر این باور است که تمدن چیزی است که ما را خراب می‌کند.

برخمان در ادامه تلاش می‌کند اسناد و شواهد علمی و تاریخی متعددی برای تأیید نظریه روسو ارائه دهد و برای این کار تمامی باورها و ذهنیات ما را که بر اساس واقعه هولوکاست، آزمایش میلگرام و آزمایش زندان استنفورد و بسیاری از تحقیقات و مشاهدات علمی و تاریخی دیگر شکل گرفته، زیر سؤال می‌برد.

نحوه برخورد نویسنده کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر با نتایج آزمایش‌های کلاسیک و معروف که سال‌هاست در محافل علمی و دانشگاهی مورد استناد قرار می‌گیرد، در نوع خودش جالب‌توجه است. طوری که تمامی برداشت‌های بسیاری از دانشمندان جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و فیلسوفان را به‌راحتی زیر سؤال می‌برد.

البته برخمان در اوایل کتاب اشاره‌ای به اثر نوسبو می‌کند که بر اساس آن اگر ما به چیزی اعتقاد داشته باشیم و به آن فکر کنیم، به‌مرور علائم و آثار آن ظاهر خواهند شد. بر این اساس نویسنده معتقد است آن‌قدر در مورد ذات شریرانه و خودخواهانه بشر به مردمان کره زمین گفته شده است که خود به عاملی برای تشدید رفتارهای تأییدکننده این دیدگاه در میان مردمان مختلف بدل شده.

به‌زعم من نگاهی که روتخر برخمان به نوع بشر و طبیعت او در این کتاب دارد، جالب‌توجه و خواندنی هست. اما به نظر می‌رسد خوش‌بینی او نسبت به رفتارها و رویکردهای انسانی در طول تاریخ بیش از حد خوش‌بینانه باشد. او به‌راحتی رفتار نازی‌ها در کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم را توجیه کرده و به نوع‌دوستی و مهربانی انسان‌ها ربط می‌دهد یا به‌راحتی اقدامات تروریست‌ها و افراطیون را با ذات پاک بشری مرتبط می‌داند یا در جایی همنشینی و معاشرت افراد از نژادهای مختلف بشری را برای شکل‌گیری دوستی‌های واقعی میان آنها کافی می‌داند. درحالی‌که به نظرم چنین موضوعاتی به این سادگی قابل توجیه و پذیرش نباشند.

علاوه بر این ما همچنان شاهد رفتارهای خودخواهانه انسان‌ها با دیگر موجودات و همنوعان خودشان هستیم. البته با وجود همه اینها انسان چنان ذهن توجیه‌گری دارد که می‌تواند هر رفتاری را به شکلی چنان متقاعدکننده توجیه کند که بتواند آن نتیجه دلخواه خویش را از آن بگیرد.

اصلاً شاید راه‌حل واقعی مشکل این است که جامعه بشری بر اساس اثر نوسبو نیاز به پذیرش و درک همه‌جانبه موضوعات مطرح شده در این کتاب دارد تا به‌مرور به سمت صلح، مهربانی و آرامش حرکت کند.

در مجموع به نظرم کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر، کتابی ارزشمند است که مطالعه آن برای هر کسی می‌تواند امیدبخش و تأثیرگذار باشد. البته نوع نگاه نویسنده در این کتاب به وقایع مختلف تاریخی و همچنین آزمایش‌های علمی و بررسی نقادانه آنها هم قابل‌تحسین و بسیار آموزنده است. ازاین‌رو مطمئناً مطالب و موضوعات مطرح شده در کتاب ارزش هزینه و وقتی را که برای خرید و مطالعه این کتاب صرف می‌شود، خواهد داشت.

 

جملاتی از کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر

 

افرادی که اخبار را دنبال می‌کنند، احتمال بیشتری دارد که با دیدگاه‌هایی مانند اینکه «بیشتر افراد فقط به خودشان اهمیت می‌دهند» موافق باشند. این افراد غالباً معتقدند که ما به‌عنوان یک فرد نمی‌توانیم دنیا را به‌جای بهتری تبدیل کنیم. بر اساس یافته‌های پژوهشی، احتمال استرس و افسردگی در این‌گونه افراد بیشتر است.

* * *

ما دائماً احساسات خود را بروز می‌دهیم و ارتباط مستحکمی با اطرافیان خود داریم. اما این ابداً نقص ما نیست، این قدرت برتر واقعی ماست، زیرا افراد اجتماعی فقط برای سرگرمی دور هم جمع نمی‌شوند، بلکه در نهایت باهوش‌تر نیز هستند.

* * *

نئاندارتال‌ها کمی شبیه نابغه‌ها بودند. مغز آنها بزرگ‌تر بود، اما چندان اجتماعی نبودند. یک انسان نئاندارتال از لحاظ فردی، از هر انسان خردمندی باهوش‌تر بود، اما انسان‌های خردمند در گروه‌های بزرگ‌تری زندگی می‌کردند و اغلب از یک گروه به گروه دیگر مهاجرت می‌کردند و شاید هم مقلدان بهتری بودند. اگر نئاندرتال‌ها یک کامپیوتر فوق سریع بودند، ما یک کامپیوتر قدیمی مجهز به وای فای هستیم. آهسته‌تر هستیم اما ارتباط بهتری داریم.

برخی دانشمندان تصور می‌کنند که رشد زبان بشر نیز محصول اجتماعی بودن ماست.

* * *

هولوکاست کار بشری نبود که ناگهان به ربات تبدیل شده باشد، دقیقاً همان گونه که داوطلبان میلگرام دکمه‌ها را بدون لحظه‌ای مکث برای فکرکردن فشار می‌دادند. عاملان آن جنایات معتقد بودند که در سمت درست تاریخ ایستاده‌اند. آشویتس اوج یک روند تاریخی طولانی و پیچیده بود که در آن ولتاژ مرحله‌به‌مرحله بالا رفت و شرارت به طرز قانع‌کننده‌تری خیر تلقی می‌شد. کارخانه تبلیغاتی نازی – با نویسندگان، شاعران، فیلسوفان و سیاستمداران خود – سال‌ها پیش از آن کار خود را انجام داده بود و افکار مردم آلمان را نابود و مسموم کرده بود. انسان نرم‌خوی جامعه‌پذیر، فریب‌خورده بود و تحت تلقین، شستشوی مغزی و دست‌کاری ذهنی و روانی قرار گرفته بود.

آن اعمال غیرقابل‌تصور فقط در این صورت می‌توانست اتفاق بیفتد.

* * *

به طرز عجیب‌وغریبی، ایمان به طبیعت گناهکارمان به ما آرامش می‌بخشد. این فرایند نوعی بخشایش را فراهم می‌کند زیرا اگر بیشتر مردم بد باشند، تلاش برای درگیری و مقاومت لازم نیست.

اعتقاد به طبیعت گناهکار بشر توضیح خوبی از وجود شر نیز ارائه می‌دهد. وقتی با نفرت یا خودخواهی روبرو شدید، می‌توانید به خود بگویید: «اوه، خوب، این دقیقاً طبیعت انسانی است.» اما اگر اعتقاد داشته باشیم که مردم اساساً خوب هستند، باید پرسید که اصلاً چرا شر وجود دارد. این موضوع به این معناست که درگیری و مقاومت ارزشمند است، و تعهد و وظیفه‌ای برای عمل ایجاد می‌کند.

* * *

باتوجه‌به جدیدترین شواهد به‌دست‌آمده از علوم روان‌شناسی و زیست‌شناسی، باستان‌شناسی و انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ به این نتیجه می‌رسیم که انسان‌ها هزاران سال است که بر مبنای یک خودشناسی اشتباه پیش رفته‌اند. قرن‌هاست که ما تصور کرده‌ایم انسان‌ها خودخواه، وحشی یا بدتر از این هستند. فکر می‌کردیم تمدن پوسته سستی است که با کوچک‌ترین فتنه ترک می‌خورد. حالا می‌دانیم که این دیدگاه و نگرش نسبت به انسان و تاریخ، کاملاً غیرواقعی است.

* * *

پی‌نوشت: من کتاب تاریخ امیدبخش نوع بشر را با ترجمه آقای میرجواد سیدحسینی و خانم سکینه تقی‌زاده مطالعه کردم که توسط انتشارات کتاب پارسه منتشر شده است.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این کتاب و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

معرفی کتاب | توهم آگاهی نوشته استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ

معرفی کتاب | حرف‌هایی با دخترم درباره اقتصاد از یانیس واروفاکیس

معرفی کتاب | قوانین طبیعت انسان اثر رابرت گرین

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *