رؤیای سعید عقیقی

تنها کسی قدر رؤیای خوش را می‌داند که از کابوسی هولناک برخاسته باشد   تنها کسی قدر عشق را می‌داند که از فراسوی نفرت آمده باشد   تنها کسی زندگی را می‌فهمد که در ژرفای مرگ اندیشیده باشد   تنها کسی به ساحل لبخند می‌رسد که خلاف امواج چشمانت شنا…

بیشتر بخوانید »

غزلی از حسین منزوی

آمد غروب و باز دل تنگ من گرفت هم‌چون دل غریب برای وطن، گرفت   در جست و جوی جوهر آن حسن گمشده از بام و در، دوباره سراغ «حَسن» گرفت   خاکستر حریق افق بر دلم نشست آیینه شکسته، غبار مِحَن گرفت   مرگ آن‌قدر به زندگی‌ام عرضه تنگ…

بیشتر بخوانید »

رمیده | فروغ فرخزاد

از میان شعرهایی که امروز خواندم، دوست داشتم شعر رمیده فروغ فرخزاد را اینجا منتشر کنم.   نمی‌دانم چه می‌خواهم خدایا به دنبال چه می‌گردم شب و روز   چه می‌جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز   ز جمع آشنایان می‌گریزم به کنجی می‌خزم آرام…

بیشتر بخوانید »

شهر فاضل نظری

این روزها سهم شعر از مطالعات روزانه‌ام افزایش یافته و با این کار لذت بیشتری نصیبم می‌شود. برای همین قصد دارم از این به بعد بعضی از این شعرها را با شما به اشتراک بگذارم. شاید شما هم مثل من آنها را دوست داشته باشید. این شعر با عنوان شهر…

بیشتر بخوانید »