واقع نگری کتابی است در مورد واقعیات موجود در دنیای امروز، طرز نگاه ما به این دنیا و خطاهای شناختی بزرگ و تاثیرگذاری که بر افکار ما انسانها حاکم است. هانس روسلینگ، پزشک سوئدی نقش اصلی را در تألیف این کتاب با کمک پسر و عروسش ایفا کرده و زحمات زیادی برای تألیف آن متحمل شده ولی متأسفانه قبل از انتشار کتاب از دنیا رفته است.
با توجه بهعنوان دوم کتاب واقع نگری (ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنیم بد نیست)، به نظر میرسد هدف اصلی نویسندگان بیشتر نشان دادن تصویری واقعیتر و امیدوارکنندهتر از دنیای موجود بوده؛ اما به نظرم نقلقولی از بیل گیتس که بر روی جلد کتاب نقش بسته، تصویر بهتری از محتوای کتاب در ذهن مخاطب ترسیم کند:
یکی از مهمترین کتابهایی که تابهحال خواندهام؛ راهنمایی ضروری برای درست فکر کردن درباره دنیا.
درواقع با مطالعه کتاب هم میتوان تصویر واقعیتری از دنیا به دست آورد و به آینده آن امیدوارتر و خوشبینتر شد و هم اینکه به خطاهای شناختی مهم و تأثیرگذاری که بر افکار بسیاری از ما حاکم است و اکثر قریببهاتفاق انسانها گرفتار آنها هستند، آگاه شده و در جهت بهبود و افزایش سطح افکار، تحلیلها و استدلالهای خود گام برداشت. به نظرم این کتاب برای هدف دوم مناسبتر است تا هدف اول.
نویسندگان معتقدند ما انسانها دارای یک جهانبینی فوقدراماتیک هستیم که ما را به سمت دراماتیکترین و منفیترین نگاهها به دنیای اطرافمان سوق میدهد. مردم هنگام فکر کردن، حدس زدن یا اطلاع یافتن درباره جهان، بهطور پیوسته و غریزی به جهانبینیهایشان رجوع میکنند. بنابراین اگر جهانبینی انسان نادرست باشد، به شکل سیستماتیک حدسهای اشتباه خواهد زد. و این باعث میشود با این روند انسان روز به روز نسبت به شرایط ناامیدتر و مأیوستر شود.
از طرفی این جهانبینی فوقدراماتیک را نمیتوان بهراحتی تغییر داد؛ چراکه این نوع جهانبینی مستقیماً از نحوه کارکرد مغز ما ناشی میشود.
مغز انسان حاصل میلیونها سال فرایند تکامل است و ما مجهز به غریزههای سفت و سختی هستیم که برای بقا، به کمک نیاکانمان میآمدند. مغز ما خیلی اوقات بدون فکر کردن زیاد، به نتیجهگیریهای سریع بسنده میکند. این نتیجهگیریها درواقع همانهایی هستند که در دوری جستن از خطرات لحظهای، به پدران ما کمک میکردند.
ما بهطور غریزی به شایعات و داستانهای دراماتیک علاقهمندیم؛ چراکه در آن زمان، یگانه منبع اخبار و اطلاعات مفید، همین داستانها بودند.
ما بهطور غریزی به سمت قند و چربی گرایش داریم؛ چراکه در دوران کمیابی غذا، اینها منابع انرژی بودند و افراد را از مرگ نجات میدادند.
ما غرایز زیادی داریم که هزاران سال پیش به کار میآمدند. اما مسئله این است که امروزه در جهان کاملاً متفاوتی زندگی میکنیم. ازاینرو نیاز به اصلاح جهانبینی حاکم بر افکار و ذهنیاتمان بیشازپیش احساس میشود.
نویسندگان کتاب واقع نگری کتاب را در یازده فصل نگاشتهاند که در هرکدام از ده فصل ابتدایی به یک خطای شناختی یا غریزه انسانی مشخص غالب بر ذهن و فکر انسانها پرداخته شده و در فصل یازدهم هم یک جمعبندی از مطالب ده فصل قبلی به همراه مصادیقی از کاربرد عملی آنها ارائه شده است.
در فصل اول کتاب یک غریزه مهم مطرح میشود که در سایر فصلها مورد استفاده قرار میگیرد و آن هم اینکه ما انسانها گرایشی داریم که نمیتوانیم در برابرش مقاومت کنیم. غریزهای به نام شکاف، به این صورت که میخواهیم همهچیز این جهان را به دو دسته مجزا تقسیم کنیم که اغلب متضاد هم هستند و میان آن دو شکافی خیالی وجود دارد. برای نمونه افراد را به دو گروه فقیر و ثروتمند تقسیم میکنیم که معمولاً این گروهبندی در مورد کشورها هم صدق میکند.
چنین سوءبرداشتهایی تأثیر قابلتوجهی در درک نادرست مردم از دنیا دارد که ازنظر نویسندگان کتاب، گمراهکنندهترین آن همان تقسیم دنیا به دو گروه کشورهای فقیر و ثروتمند هست که باعث مخدوش شدن تمامی تناسبات جهانی در ذهن افراد میشود.
هنس روسلینگ هفت میلیارد مردم ساکن بر روی کره زمین را به چهار گروه بر اساس درآمد و سطح زندگی تقسیم میکند که یک میلیارد از این هفت میلیارد درآمدی کمتر از دو دلار در روز دارند و یک میلیارد نفر هم درآمدی بالاتر از سیودو دلار در روز که درواقع تشکیلدهنده دو گروه اول و چهارم هستند. بقیه هفت میلیارد نفر که شامل پنج میلیارد نفر میشوند، میان این دو گروه قرار میگیرند. ازاینرو اکثریت مردمان کره زمین که هفتادوپنج درصد ساکنان آن را هم تشکیل میدهند در سطح متوسط زندگی میکنند و زندگی معمولی دارند.
با توجه به این موضوع، تقسیمبندی مردمان و کشورهای جهان به دو گروه نهتنها هیچ کمکی به ما در جهت درک عملی و کاربردی از دنیا نمیکند بلکه باعث شکلگیری خطاهای بزرگی در مدل ذهنیمان هم خواهد شد.
البته این فقط یک نمونه از تفکرات دوقطبی ما انسانها بود. ازاینرو باید حواسمان باشد که بسیاری از واقعیتهای دنیای ما انسانها آنطور که به نظرمان میرسد، اصلاً دوقطبی نیستند و اگر چنین فکری در ذهنمان غالب است، بهتر است آنها را مورد بازبینی قرار دهیم. البته کتاب توضیحات خیلی جامعتر و کاملتری در این خصوص ارائه کرده است.
در این کتاب علاوه بر غریزه شکاف به نه غریزه انسانی دیگر نیز پرداخته شده که عبارتاند از:
- غریزه منفی نگری
- غریزه خط مستقیم
- غریزه ترس
- غریزه اندازه
- غریزه تعمیم
- غریزه سرنوشت
- غریزه دیدگاه یگانه
- غریزه مقصر دانستن
- غریزه اضطرار
تکتک این غریزهها بهتنهایی نقشی مهم در کجفهمی و همچنین سوگیریهای ذهنی ما انسانها بازی میکنند. این موضوع باعث میشود با مطالعه هر فصل از کتاب به شکلی عمیق، مانعی بزرگ از مسیر تفکر و استدلال درست و سنجیده بردارید و اندیشیدن نقادانه را به شکلی عملی بیاموزید.
کتاب واقع نگری برای من یک کارگاه لذتبخش اندیشیدن انتقادی بود. کارگاهی که بیش از هر جای دیگری اندیشیدن و استدلال کردن و توجه دقیق به اطلاعات دریافتی در این دنیای شلوغ و پر هرجومرج را به من آموخت و نیاز هست که دوباره این کتاب را مطالعه کنم تا نکات مطرحشده در آن را بهتر و عمیقتر درک کنم.
در ادامه، جملاتی از کتاب را که برای خودم بسیار ناب و آموزنده بودند، برایتان نقل میکنم.
راهحل غلبه بر غریزه منفینگری این نیست که در ازای تمام اخبار منفی، یک سری اخبار مثبت داشته باشیم تا اخبار منفی خنثی شوند. این امر تنها باعث ایجاد گرایشی خودفریبنده، کاذب و گمراهکننده در سمت دیگر میشود. مثل این است که بخواهیم برای متعادل کردن محلولی که خیلی شیرین است، در آن نمک بریزیم. این کار همهچیز را هیجانانگیزتر و ناسالمتر میکند.
راهحل کارساز من این است که خودم را قانع کنم همزمان دو فکر در ذهنم داشته باشم.
معمولاً وقتی میشنویم میگویند اوضاع رو به بهبود است، فکر میکنیم میخواهند درعینحال بگویند «نگران نباش، آروم باش» یا حتی «توجهی نکن». اما وقتی من میگویم اوضاع رو به بهبود است، اصلاً نمیخواهم حرفهای بعدش را بزنم. من ابداً طرفدار این نیستم که از مشکلات وحشتناک دنیا رو برگردانید. فقط میگویم همهچیز میتواند بد اما بهتر از گذشته باشد.
گاهی بیشتر شنیده شدن اخبار بد، به دلیل رصد بیشتر درد و رنج مردم است، نه بدتر شدن دنیا.
تفکر تحلیلی همیشه سخت است؛ اما وقتی ترسیده باشی، تقریباً غیرممکن میشود. وقتی ذهنمان پر از ترس باشد، جایی برای واقعیتها نمیماند.
در طول تاریخ، اولین بار است که تقریباً در مورد تمام جنبههای توسعه جهان، اطلاعات وجود دارد. اما به خاطر غرایز داستانیمان و به خاطر شیوهای که رسانهها برای جلبتوجه ما به کار میبرند، همچنان جهانبینیمان فوق دراماتیک است. از بین غرایز دراماتیکی که داریم، ظاهراً «ترس»، در انتخاب اطلاعات توسط شبکههای خبری، پررنگترین نقش را دارد.
غریزه اندازه باعث میشود توجه و منابع محدود ما به سمت موارد فردی یا قربانیانی قابلشناسایی معطوف شود؛ یعنی به سمت چیزهایی عینی که در مقابل چشمانمان قرار دارند.
همه ما باید سخت تلاش کنیم یافتههایمان را به گروههای غیرقابل قیاس تعمیم ندهیم. همه ما باید سخت تلاش کنیم که تعمیمهای فراگیر پنهان در منطق خود را پیدا کنیم. کشف آنها بسیار دشوار است. درعینحال، وقتی با شواهد جدیدی روبرو میشویم، همیشه باید آماده باشیم که پیشفرضهای سابق خود را زیر سؤال ببریم و آنها را دوباره ارزیابی کنیم و اشتباهمان را بپذیریم.
اینکه فکر کنیم دانستههایمان تاریخ انقضا ندارند و همینکه چیزی را آموختیم، آن دانش همیشه برایمان کاربرد دارد و لازم نیست چیز تازهای به آن اضافه کنیم، تفکر راحتطلبانهای است. در علومی مانند ریاضیات، فیزیک و هنر، معمولاً این درست است. در این موارد، چیزهایی که ما در مدرسه یاد گرفتیم، هنوز صحت دارد و به کارمان میآید. اما در علوم اجتماعی حتی پایهایترین و سادهترین دانشها هم بهسرعت از رده خارج میشوند. مثل شیر و سبزیجات، باید مدام تازه آنها را نگه دارید؛ چراکه همهچیز در حال تغییر است.
باهوش بودن، اهل حسابوکتاب بودن یا باسواد بودن، یا حتی بردن جایزه نوبل، میانبری به دانش حقیقی جهان نیست. متخصصان، تنها در زمینه خودشان متخصصاند. از این گذشته، گاه متخصصان حتی در زمینه خودشان هم متخصص نیستند.
دیدگاههای موردعلاقهتان را مدام برای پیدا کردن ضعف بیازمایید. هم راجع به اطلاعات جدید و ناسازگار با دیدگاهتان کنجکاو باشید و هم در خصوص اطلاعاتی از دیگر زمینهها. بهجای اینکه فقط با افرادی صحبت کنید که با شما موافقاند، یا بهجای اینکه صرفاً نمونههای سازگار با ایدههایتان را جمعآوری کنید، افرادی را ببینید که با شما مقابله میکنند، مخالفتان هستند و بهعنوان منبعی بزرگ برای درک جهان، ایدههای مختلفی پیشنهاد میکنند.
من اعداد را دوست ندارم. من خیلی خیلی طرفدار دادهها هستم؛ اما دوستشان ندارم. اعداد هم، محدودیتهای خودشان را دارند. من تنها زمانی دادهها را دوست دارم که کمک میکنند واقعیت پشت اعداد، یعنی زندگی آدمها را بفهمم.
غریزه مقصر دانستن غریزه پیدا کردن دلیلی ساده و روشن برای اتفاقی بد است. …
غریزه مقصر دانستن باعث میشود در نشان دادن اهمیت افراد یا گروههای بخصوص، زیادهروی کنیم. این غریزه ما مبنی بر پیدا کردن گناهکار، ما را از مسیر ساخت درکی صحیح از جهان بر پایه واقعیتها دور میکند. وقتی با وسواس سعی میکنیم کسی را مقصر نشان دهیم، تمرکزمان از بین میرود. بعد، این موضوع، جلو یادگیریمان را میگیرد؛ چون وقتی به این نتیجه برسیم که باید بهصورت کسی مشت بزنیم، دیگر دنبال توضیح نمیگردیم. این جلوِ توانایی ما در حل مشکلات، یا دوری از ارتکاب دوبارهشان را میگیرد؛ چون همچنان سعی میکنیم با سادگی بیشازاندازه، انگشت اتهاممان را به سمت دیگران بگیریم. این کار حواس ما را از واقعیتهای پیچیدهتر پرت میکند و نمیگذارد انرژیمان را در جای درستی متمرکز کنیم.
نمیگویم نگران نباشید؛ میگویم نگران چیزهای واقعی باشید. نمیگویم موقع شنیدن اخبار یا فراخوان همکاری با فعالان اجتماعی، رویتان را برگردانید؛ میگویم به سروصدا توجه نکنید و درعینحال چشمتان به خطرات بزرگ جهانی باشد. نمیگویم نترسید؛ میگویم منطقی بمانید و از همکاریهایی جهانی حمایت کنید که برای کاهش این خطرات ایجاد شدهاند. همه غرایز غمانگیزتان را کنترل کنید. جهان بیشازحد غمانگیز به نظر میرسد، کمتر به خاطر این مشکلات استرس داشته باشید و حواستان بیشتر به مشکلات واقعی و راهحل آنها باشد.
پینوشت: من کتاب واقع نگری را با ترجمه خانم عاطفه هاشمی و آقای سید حسن رضوی مطالعه کردم. این نسخه توسط انتشارات میلکان منتشر شده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | مغالطه های پرکاربرد از ریچارد پل و لیندا الدر
حسین جان ممنون از اینکه کتابی را که خوندای با ما به اشتراک گذاشتی
خواننده وبلاگت هستم
چیزی که در وبلاگ تو بیش از همه برای من قابل تقدیر هست این پشتکار و ممارت پیوسته تو در به روز بودن محیط اینجاست
واقعا کار سختیه. خیلی دمت گرم
زنده باد حمید عزیز،
خیلی خوشحالم از اینکه جزو خوانندگان وبلاگم هستی،
راستش اونقدر تو این کار مداومت به خرج دادم که جزو عادتهای روزانهم شده، البته که نوشتن تو وبلاگ همیشه دشواریهای خاص خودش رو داره ولی الان دیگه انجام ندادن این کار برام خیلی سخت شده.
تلاش میکنم به مرور کیفیت محتوام رو هم بالاتر ببرم، امیدوارم این اتفاق هم بیفته.
ضمنا حضور دوستان عزیزی چون شما برای من یه دلگرمی بزرگ تو وبلاگ نویسی هست.
ازت ممنونم.
سلام ممنون بابت پاسخ شما
به هر حال این نظر فعلی من هست .
بنظرم متن جالبی به عنوان معرفی ی کتاب بود
البته هنوز نمیتونیم حدس بزنیم چقدر طول میکشه تو ایران بریم ب سمت مطالعه و از مطالعه مهم تر تفکر و تحلیل
ممنون .
محسنجان،
ازت ممنونم که نظرت رو نوشتی،
شاید خطاب قرار دادن یک ملت هشتاد و سه میلیونی با یک عنوان ایران و گفتن اینکه چندان اهل مطالعه و تفکر و تحلیل نیستن، چندان منصفانه نباشه.
به نظرم افراد اهل مطالعه، فرهیخته و دارای مهارتهای عالی تفکر نقادانه تو کشور ما کم نیستن و روز به روز این آمار داره بیشتر هم میشه.
این حرفرو با توجه به آمار بازدید پستهای مربوط به معرفی کتاب و دیگر نوشتههای این وبلاگ معمولی نه چندان تخصصی عرض کردم.
البته که جای بهبود و پیشرفت برای ما بسیار است و باید تلاش بیشتری بکنیم.
موفق باشی.