کتاب سفر با اپیکور اثری دیگر از دانیل کلاین نویسنده آمریکایی متولد سال ۱۹۳۹ است که مدرک دانشگاهی خود را در رشته فلسفه از دانشگاه هاروارد دریافت کرده و نوشتههای او در زمینه فلسفه و به خصوص فلاسفه یونان باستان، طرفداران خاص خود را دارد. «هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند» کتاب دیگری از دانیل کلاین هست که توسط آقای حسین یعقوبی ترجمه و در چاپ شده است. این نویسنده در کتاب سفر با اپیکور (سفری به یونان باستان در جستوجوی یک زندگی رضایتبخش) در عین حال که از خاطرات سفر خود به جزیره یونانی هیدرا میگوید، گریزی به توصیهها و آموزههای فلاسفه مختلف یونان باستان و به خصوص اپیکور زده و نکاتی آموزنده و جذاب را در خصوص سبک درست زندگی به خصوص در دوران پیری و سالمندی روایت کرده است.
این کتاب از جنبههای مختلف برای من دارای جذابیت بود. اولاً اینکه خاطرهنگاریهای هرچند کوتاه یک نویسنده و فیلسوف مطرح به یونان در آن روایت شده. دوماً اینکه تلاش شده چگونگی به کارگیری توصیههای فلاسفه یونان باستان به شکلی واقعی در زندگی روزمره نشان داده شود؛ جنبه سوم هم آگاهی و آشنایی با دغدغههای فکری و چالشهای زندگی دوران سالمندی هست که میتواند برای هر کسی با هر سنی آموزنده باشد و به نوعی باعث در پیش گرفتن زندگی درست و آگاهانه در سنین جوانی، میانسالی یا سالمندی شود.
کتاب سفر با اپیکور پر است از توصیهها و نقل قولهای فلاسفه یونان و بزرگان دیگر فلسفه که میتواند برای هر کسی با هر سن و سالی مفید و اثربخش باشد.
بخشهایی از کتاب سفر با اپیکور
بیشتر سالمندانی که به خیال خودشان تا ابد جوان خواهند ماند، در حسرت نرسیدن به اهدافشان میسوزند و از آنکه در دوران جوانی به آن دست پیدا نکردهاند زانوی غم بغل میگیرند و گاهی خیال میکنند که در این چند صباح باقی مانده از عمرشان میتوانند کنفیکون کنند و هر آنچه را به چنگ آورند که در انتظارش بودند.
* * *
مونتنی، فیلسوف فرانسوی قرن شانزدهم، با اندیشههای اپیکور به خوبی آشنا بود. او مینویسد: «ایپکور بود که به من آموخت اگر در پی لذتی، درد وجود داشته باشد بهتر است از آن لذت دست کشید و رنجی را که به لذتهای بزرگتر میانجامد به جان خرید.»
* * *
اپیکور از مرگ ترسی نداشت. مشهور است که گفته: «تا زمانی که هستیم مرگ فرا نرسیده است و هنگامی که فرارسد دیگر نیستیم. مرگ وحشتناکتر از نیستی پیش از حیات نیست، و دلمرگی پیش از مرگ وحشتناک است.»
* * *
بدون وجود معنا در زندگی هیچچیز جذاب به نظر نمیرسد و اینجاست که پای ملالت و بیهودگی به زندگی باز میشود. شخص مبتلا به بطالت، شوق اشتیاق دارد. زمان زیادی برای انجام کار دارد، اما هیچ کار رضایتبخشی از دستش برنمیآید و تا سر حد مرگ کسل است. افرادی که مستعد یا مبتلا به افسردگی هستند، با احساس بطالت اگزیستانسیال به خوبی آشنایی دارند.
بنابراین انسان مدرن برای پر کردن اوقات خودش به هدفگذاری مجبور میشود. بایستی کارهای چالشبرانگیز انجام دهد و مهمتر از همهچیز مجبور است تا به دنبال تازگی بگردد. تجربههای جدید نمیتوانند کسالتبار باشند.
* * *
ارسطو با تمام دید منفی که در مورد سالمندان دارد، میگوید: «تحصیلات بهترین توشه برای سفر به سالمندی است.» و قسمتی از منظورش آن است که استفاده از ابزارهای مناسب برای فکر کردن (و فلسفی فکر کردن) ما را برای پرداختن به یکی از مهمترین مقتضیات سالمندی آماده میکند: تأمل در باب پرسشهای بزرگ.
* * *
سنکا، فیلسوف رواقی رومی، در یکی از نامههایش به فرماندار سیسیلی لوسیلیوس، مینویسد: «زندگی برخی را با سرعت بیشتری به بندرگاه میرساند، بندرگاهی که همه قرار است روزی به آن برسند حتی اگر چند صباحی بیشتر بر امواج زندگی سوار باشند. آدم عاقل به چنین زندگی دل نمیبندد زیرا اصل زندگی ارزشمند نیست، بلکه خوب زندگی کردن است که ارزش دارد. به همین ترتیب، عاقل کسی است که تا آنجا که باید و نه تا آنجا که میتواند زندگی کند… او همواره کیفیت زندگی را مدنظر دارد و از توجه به کمیت آن گریزان است و در حالی که بیشتر وقایع زندگی، برایش مشکلساز میشود و آرامش ذهنیاش را بر هم میزند، خود را از قید و بند رها میسازد… زیرا چنین شخصی از زندگیاش نهایت استفاده را برده است و چیزی برای از دست دادن ندارد. مسئله دیر مردن یا زود مردن نیست، بلکه خوب مردن یا از بیماری مردن است و خوب مردن یعنی رهایی از خطر بیمار زندگی کردن.»
* * *
پینوشت: من کتاب سفر با اپیکور نوشته دانیل کلاین را با ترجمه آقای مهدی نمازیان مطالعه کردم که توسط انتشارات کولهپشتی منتشر شده است.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | عادتهای خرد نوشته بی جی فاگ