کتاب در باب مشاهده و ادراک همانطور که از عنوان آن میتوان متوجه شد، شامل توصیف مشاهدات و ادراکات آلن دوباتن از محیطها و فضاهای مختلف است. نویسنده در این کتاب جمعوجور و کمحجم با نگاه کنجکاوانه و دقیق خود به کاوش در موقعیتها و شرایط مختلف پرداخته و آنها را به سبک خودش و به شکلی جذاب روایت کرده است. روایتهایی شیرین و خواندنی که گاهی خواننده را به حضوری دوباره در آن فضاها و دیدن آن صحنهها ترغیب میکند.
صحنهها و موقعیتهایی که آلن دوباتن در این کتاب از آنها روایت کرده، برای بسیاری از ماها آشناست ولی شاید هیچوقت به این دقت و عمق در آنها ننگریسته و آن صحنهها را درک و احساس نکرده باشیم. همین موضوع باعث میشود، مطالعه کتاب برایمان تازگی داشته باشد و آن را به تجربهای لذتبخش تبدیل کند.
برای نمونه در بخشی از جستاری که آلن دوباتن در مورد فرودگاه بزرگ شهر لندن نگاشته، چنین توصیفی ارائه میکند:
در یک روزِ دلگیر از کناره باندِ فرودگاهِ هیثرو، سروکله یک بوئینگ ۷۴۷ آفتابی میشود. ابتدا همچون نورِ سفید کوچک درخشانیست، ستارهای فروافتاده بر زمین. دوازده ساعتی روی هوا بوده. سحرگاه از بانکوک بلند شده. از فرازِ خلیج بنگال، دهلی، صحرای افغان و دریای خزر گذشته. رد مسیری را در آسمانِ رومانی و جمهوری چک پیش گرفته و سرِ آخر نرمنرمک بالای ساحلِ نورماندی از ارتفاعش کاسته، چنانکه فقط چند مسافر متوجهِ تغییری در لحنِ موتور شدهاند. از روی زمین، نور سفید رفتهرفته هیبتی دوطبقه با چهار موتور به خود میگیرد که چون آویزهایی زیرِ بالهای تا نهایت کشآمدهاش معلقاند. زیرِ بارانی سبُک، ابرهایی از آب پشتسرِ هواپیما، که با وقارِ هرچهتمامتر راهش را به سمتِ فرودگاه پیش گرفته، پوششی پدید آوردهاند. هواپیما نمادِ دنیاپرستیست و در خود ردّی از همهی سرزمینهایی را که پشت سر گذاشته جا میدهد؛ پویاییِ ازلیاش وضعیت تعادلی خیالی را در برابرِ احساس ایستایی یا محبوس بودن جلوهگر میسازد. امروز صبح این هواپیما بر فرازِ شبهجزیره مالی بوده – نامی که در آن شمیم انبه و چوب صندل موج میزند – و حالا چند متری بالاتر از سطح زمینی که مدتی طولانی از آن پرهیز داشته، بیحرکت به نظر میرسد؛ دماغهاش بالا رفته و قبلِ این که شانزده چرخ عقبیاش با انفجاری از دود، که نمایی از سرعت و سنگینی را به نمایش میگذارد، با آسفالت تماس حاصل کند، گویی در لحظهای درنگ میکند.
مطالعه این دست توصیفات علاوه بر اینکه برای یک خواننده معمولی لذتبخش است برای یک نویسنده و علاقهمند به حرفه نویسندگی هم میتواند آموزنده و الهامبخش باشد. اینکه چطور به اتفاقات و موقعیتهای ریزودرشت اطرافمان بنگریم و چگونه میتوان در آنها عمیق شد و از زوایای مختلف به آنها نگاه کرد.
همین عمیق شدنها و نگاه کردن از زوایای متعدد به یک موضوع یا اتفاقی خاص میتواند زندگی ما را لذتبخشتر و بامعناتر سازد.
آلن دوباتن در کتاب در باب مشاهده و ادراک از موضوعاتی همچون تابلوهای نقاشی یک هنرمند، کار، باغوحش، دنیای مجردی و زادگاهش شهر زوریخ نوشته است.
در ادامه جملاتی از کتاب را برایتان نقل میکنم.
شاخصترین خصیصه یک محل کار امروزی هیچ ارتباطی به رایانهها، هدایت خودکارِ سیستمها یا پدیدهی جهانی شدن ندارد، بلکه در این باورِ همهگیر نهفته است که کار باید شادمانمان سازد.
زمانی ویلیان جیمز اشاره صحیحی کرد به ارتباط میان شادمانی و توقع. او اظهار داشت رضایت از خویش مستلزم این نیست که در هر عرصهای از کوششهایمان موفق باشیم. همواره هم از شکستِ امری تحقیر میشویم، فقط زمانی خوار شمرده میشویم که ابتدا غرور و ارزشمان را در کاری امتحانشده سرمایهگذاری کنیم و سپس بدان دست نیابیم. اهداف ما تعیینکننده این است که چه چیز را باید پیروزی تفسیر کنیم و چه چیزی را شکست:
«بی کوشش شکست نیز نخواهد بود و بیشکست اثری از تحقیر نیست. پس در این جهان عزتنفس کاملاً بستگی دارد به اینکه عزممان را برای اینکه چه کسی باشیم جزم کنیم و بعد به آن عمل نماییم. این نکته از نسبت واقعیات زندگی ما با امور بالقوه معین میشود. بنابراین: احترام به خود = موفقیت\ادعاها»
رفتار اخلاقی در قبالِ دیگران نیازمند این است که شخص به آنها به خاطر «خودشان» احترام بگذارد، نه اینکه آنان را چون «ابزاری» برای شکوه یا موفقیت خود به کار گیرد.
پینوشت: نسخهای از کتاب در باب مشاهده و ادراک که من مطالعه کردم، ترجمه آقای امیر امجد هست که به همت انتشارات نیلا منتشر شده.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | برگریزان نوشته ویل دورانت
1 دیدگاه