آشنایی با روش مسئله گشایی نوشته کن واتانابه نویسنده ژاپنی، کتابی است که با هدف آموزش تفکر مسئلهگشایانه به نوجوانان ژاپنی نگاشته شده و دارای لحنی ساده و صمیمی هست. این کتاب در مدتی کوتاه بعد از انتشار به پرفروشترین کتاب سال ژاپن در زمینه کار و تجارت تبدیل شد.
کن واتانابه در این کتاب تلاش کرده تا روشهای ساده و متنوع تجزیهوتحلیل مسائل و مشکلات مختلف، جمعآوری اطلاعات و بهرهبرداری درست از آنان و در نهایت یافتن مناسبترین راهحل را به شکلی ساده و در قالب داستانهایی دوستداشتنی برای نوجوانان روایت کند.
نویسنده معتقد است که مسئلهگشا بودن فقط یک توانایی نیست، بلکه عادتی است تماماً فکری. عادتی که افراد را وامیدارد تا بهترین خصوصیات خود را آشکار کنند و به شیوهای مثبت جهان را شکل دهند. مسئلهگشایان واقعی به جای پذیرفتن وضعیت موجود، میکوشند پیوسته بر جهان پیرامونشان تأثیر بگذارند.
از جمله روشهای مسئله گشایی که در قالب جعبه ابزاری در این کتاب به آنها پرداخته شده عبارتاند از:
- درخت منطق
- درخت بله / نه
- طرح برنامه مسئله گشایی
- هرم فرضیه
- معیارها و ارزشیابی جنبههای مثبت و منفی
در ادامه، جملاتی از این کتاب را نقل میکنم:
مسئله گشایی استعدادی نیست که عدهای آن را داشته باشند و دیگران حسرتش را بخورند. مسئله گشایی یک شیوه تفکر است که باید آن را یاد بگیریم و به آن عادت کنیم. با افزایش مهارتهای مناسب اتخاذ روش درست فکر کردن، هر کسی میتواند فردی مسئلهگشا بشود.
مسئله گشایی وقتی آسان است که تو بدانی چگونه یک هدف مشخص در نظر بگیری، بفهمی چگونه باید به آن هدف برسی و آن را تا آخر دنبال کنی و آماده باشی، ضمن بررسی پیشرفتهایت اگر لازم باشد نقشهات را تغییر دهی.
پینوشت: کتاب آشنایی با روش مسئله گشایی نوشته کن واتانابه توسط خانم منیژه مدبر به فارسی ترجمه شده و نشر اختران آن را منتشر کرده است.
میتوانید روی این لینک بزنید و وارد کانال تلگرامی یادداشتها شوید
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
معرفی کتاب | راهنمای تفکر تحلیلی نوشته لیندا الدر و ریچارد پل
«مسئلهگشایان واقعی به جای پذیرفتن وضعیت موجود، میکوشند پیوسته بر جهان پیرامونشان تأثیر بگذارند.»
این روزها در حال خواندن چند کتاب قدیمی (اولین بار بین ۱۶ تا ۲۰ سال پیش آنها را خریدهام) هستم. مسألهای که نظر من رو جلب کرده اینکه طرح کردن مسأله برای حل کردن با طرح مسأله برای حل نکردن فرق داره. ما گاهی مسائلی رو طرح میکنیم ولی نه برای حل کردن! این وضعیت ناشی از نداشتن همین نوع مهارتها داره. کتابهایی دارم که از آدمهای سرشناسی که خودم زمانی خیلی دوستشون داشتم. الان وقتی این کتابها رو میخونم میبینم حتی این افراد که کتاب علمی هم مینوشتند، دچار همین مشکل بودند که مسائل را به صورت یک کلاف در هم پیچیده از اطلاعات پراکنده مطرح میکردند. خوندن این نوع کتابها در انسان ایجاد حرکت نمیکنه. همچنین باعث تقویت قدرت تصمیم گیری هم نمیشه.