در نوشتارهای قبلی با موضوعات «مغز چپ یا مغز راست ، کدام مهمتر است؟» و «جایگاه هنر و هنرمند در عصر مفهومی»، در مورد روند تغییرات در عصر جدید، تنزل جایگاه مشاغل و مهارتهای چپ-هادی، اهمیت یافتن آثار هنری و نتیجه کار هنرمندان در صنایع و بازارهای مختلف نوشتم. همچنین از دلایل مهم این روندها و اتفاقات برایتان گفتم.
اگر بخواهیم روند تغییرات تکنولوژی و رشد آدمی را از ابتدا برشماریم، انسان، عصر شکار، عصر کشاورزی و عصر صنعتی را پشت سر گذاشته و هماکنون در حال گذار از عصر اطلاعات به عصر مفهومی است.
در عصر مفهومی که با تنزل جایگاه افکار و مشاغل چپ-هادی مواجه هستیم، شخصیتها و افرادی در جایگاههای تعیینکننده قرار میگیرند که آفریننده و همدل باشند.
درواقع انسان ابتدا از شکارچی به کشاورز تبدیل شد و سپس به جامعهای از کارگران کارخانه و بعد به کارگران دانش و هماکنون هم در حال تبدیلشدن به جامعهای از آفرینندهها، همدلها، معناسازان و تشخیصدهندگان الگو هست.
آنچه در عصر مفهومی به آن نیاز داریم، ذهنی کامل و نو است.
در این عصر برای بقا سه سؤال در مورد کاری که قصد انجام آن را داریم باید از خودمان بپرسیم:
۱. آیا کسی میتواند آن را ارزانتر از ما انجام دهد؟
۲. آیا کامپیوترها توانایی انجام آن را بهتر از ما دارند؟
۳. آیا آنچه عرضه میکنیم، در حال حاضر که عصر فراوانی است موردنیاز مردم هست و تقاضایی برای آن وجود دارد؟
برای انتخاب بهترین صنعت، حرفه و شغل باید پاسخ ما به دو سؤال اول در مورد آن منفی و به سؤال سوم مثبت باشد.
ازآنجاییکه در عصر مفهومی فراوانی اجناس و خدمات بر صنایع و بازارهای مختلف حاکم شده، شرکتها به این موضوع پی بردهاند که تنها راه متمایز کردن کالاها و خدماتشان در بازار اشباعشده، گیرا کردن آنها ازنظر احساسی، زیبایی و مفهومی است. به این دلیل بهمرور رشتهها و مهارتهای هنری در بازار کار جایگاهی بالاتر از رشتهها و مهارتهای مدیریتی پیدا خواهند کرد.
درواقع در عصر مفهومی قابلیتهایی مانند نوآوری، همدلی و شهود درونی جزو الزامات زیست موفقیتآمیز تلقی میشوند و معنا، نقش پول را در عصر جدید بازی میکند.
اما تکلیف ما در عصر جدید چیست و چگونه میتوانیم به موفقیتهای بزرگ دستیابیم؟
پاسخ دنیل پینک را در ادامه برایتان نقل میکنم:
در یک سطح، پاسخ روشن است. در دنیایی که آمیخته با فراوانی، کارگران و مهندسان آسیایی و اتوماسیون است که در آن تفکر چپ-هادی کماکان لازم است اما دیگر کافی نیست، ما باید در تفکر راست-هادی ورزیده شویم و بر استعدادهایی که مفهوم بالا و حس بالا است مسلط شویم. باید کاری را به عهده بگیریم که کارگران دانش خارجی نتوانند ارزانتر انجام دهند که کامپیوترها نتوانند سریعتر انجام دهند و اینکه نیازهای زیباشناختی، عاطفی و معنوی دوران رفاه را ارضا کنند.
به اعتقاد دنیل پینک شش استعداد تعیینکننده در عصر مفهومی عبارتاند از:
- طراحی
- داستانگویی
- همنوایی
- همدلی
- بازیسازی
- معناسازی
در آینده سعی خواهم کرد مطالب بیشتری در این مورد بنویسم.
پینوشت: منبع این یادداشت کتاب ذهن کامل نو نوشته دنیل پینک است.
پیشنهاد میکنم بعد از مطالعه این یادداشت، مطالب زیر را هم بخوانید:
بهترین رویکرد در مواجهه با ایده های جدید
لطفاً محتوای تولیدی خودتان را نفروشید!
نقش مقایسه در زندگی روزمره ما و نارضایتی بیپایان حاصل از آن
1 دیدگاه