قرار بود یک نفر کارشناس استخدام کنیم. مدیرم از من پرسید: «به نظر تو مصاحبهها را ما انجام دهیم و کارشناس را خودمان انتخاب کنیم یا اینکه مسئولیت این کار را به شرکت مشاور واگذار کنیم که آنها این کار را انجام دهند.» گفتم: «به نظرم اگر خودمان با او مصاحبه کنیم، خیالمان از بابت مهارت و تخصص او راحتتر خواهد بود و میتوانیم نفر بهتری را انتخاب کنیم.»
مصاحبه انجام شد و کارشناس موردنظرمان را استخدام کردیم. ولی بعد از چند ماه کارها خوب پیش نرفت و مجبور به استخدام فرد دیگری شدیم. آن موقع بود که مدیرم گفت: «من از اول میدانستم که ما نباید خودمان را درگیر این کار میکردیم. تمام این اتفاقات را از قبل پیشبینی میکردم. از همان اول بهتر بود مسئولیت را به شرکت مشاور واگذار میکردیم.»
دوستتان تصمیم گرفته ماشینش را عوض کند و بعد از چند ماه جستجو و تحقیق به دو گزینه نهایی رسیده که نمیداند کدامیک را انتخاب کند. درنهایت نظر شما را میپرسد و تصمیم نهایی را به شما واگذار میکند. شما هم بعد از تحقیق و پرسوجو یکی از ماشینها را پیشنهاد میدهید و دوستتان هم همان ماشین را میخرد.
اما بعد از چند ماه ماشین به مشکلی اساسی میخورد و دوستتان مجبور میشود کلی هزینه کند. در این میان یک هفته هم بیماشین میماند. بعدها متوجه میشوید که دوستتان همان موقع به دوست مشترکتان گفته از اول میدانسته که باید آن یکی ماشین را خریداری میکرده، ولی به خاطر شما دست به این انتخاب زده است.
در هر دو موردی که گفته شد، افراد دچار سوگیری واپسنگری شدهاند. در این سوگیری وقتی نتایج یک تصمیم مشخص شد، انسانها نمیتوانند بهراحتی وضعیت تصمیمگیری و شرایط عدم قطعیت موجود قبل از آن را بهدرستی به یاد بیاورند یا آن را به همان شکل در ذهن خود تداعی کنند.
آیا مدیر من واقعاً میدانست که کارشناس انتخابی خودمان عملکرد درستی نخواهد داشت؟ آیا دوست شما واقعاً از مناسب نبودن ماشینی که شما پیشنهاد کردید، اطمینان داشت؟
اگر مطمئن بودند، چرا جلوی چنین تصمیم اشتباه و خسارتباری را نگرفتند؟ چرا در مقابل آن تصمیم مقاومت نکردند؟ چرا نگفتند که قطعاً این راهحلها اشتباه هستند و به نتیجه خوبی منتهی نخواهند شد؟
سوگیری واپسنگری وقتی رخ میدهد که افراد به عقب برمیگردند و به قضاوتهای قبلی خود و دیگران نگاه میکنند. معمولاً این گرایش قوی در ما هست که بر اساس نتایجی که بعداً حاصل میشود، درست بودن پیشبینیهای اولیه خود را بیش از حد واقع تخمین بزنیم.
دانستن نتیجه یک مسئله، احتمال این را که فرد تصور کند از قبل نتیجه را به درستی حدس میزده، افزایش میدهد.
بعد از اینکه یک اتفاق رخ داد و نتایج نهایی مشخص شد، شواهدی که سازگار با نتایج به دست آمده هستند، در ذهن ما برجستهتر شده و در حافظهمان در دسترستر خواهند بود. این گرایش باعث میشود راحتتر خودمان را توجیه کنیم که شواهد موجود از قبل، پیشبینی درست را ممکن میساختند و همه چیز واضح و مشخص بود.
به نظر میرسد بهترین راهحل برای مقابله با این سوگیری ذهنی، تمرکز بر فرایند و منطق تصمیمگیری به جای تمرکز بر نتایج هست. در این صورت در بلندمدت میتوان به نتایج بهتری دست یافت.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید: