روشی برای مدیریت افکار مزاحم

افکار ما شکل‌دهنده زندگی ما هستند و در واقع تجربه ما از زندگی روزمره از طریق افکار و اندیشه‌هایی که در مورد موضوعات و مسائل مختلف داریم، شکل می‌گیرند. همان‌طور که مطمئناً بارها تجربه کرده‌اید، جریان افکار همیشه و در همه حال در جهت منافع، خواسته‌ها و علایق ما نیستند. در چنین شرایطی مدیریت افکار مزاحم به شکلی مناسب و اثربخش چگونه امکان‌پذیر است؟

خیلی از اوقات ما در تلاش هستیم تا بر موضوع یا کاری خاص تمرکز کنیم اما به نظر می‌رسد ذهن همیشه و در هر شرایطی در کنترل و اختیار ما نیست و همچون میمونی بازیگوش آن‌قدر به این سو و آن سو سرک می‌کشد که انتخاب و ترجیح واقعی ما تحت تأثیر قرار گرفته و گاه به حاشیه رانده می‌شود. این اتفاق باعث می‌شود گاهی تمرکز کردن برایمان به کاری دشوار و یا غیرممکن تبدیل شود.

در چنین موقعیت‌هایی معمولاً این گذشته ما، رفتار دیگران و اتفاقات بیرونی هستند که افکار ما را شکل می‌دهند. درحالی‌که ما عملاً هیچ کنترلی بر این عوامل نداریم و تنها و تنها توانایی ما در این شرایط، کنترل و مدیریت افکار و ذهنیات شخصی حال حاضرمان است؛ ولی این کار دشوار به نظر می‌رسد. اولین اقدام در غلبه بر این مشکل توجه به نحوه نگاهمان به زندگی و اتفاقات آن و تبدیلش به عملی آگاهانه است.

البته این کار به معنای پایش دائمی افکار و ذهنیات شخصی نیست بلکه روش درست این است که در مورد چرایی شکل‌گیری چنین افکاری هوشیار باشیم و همواره دلیلشان را برای خودمان واضح و شفاف کنیم. اینکه چرا ما به شیوه‌ای که خوشایندمان نیست، به موضوعاتی که دوست نداریم، به شکلی که برایمان ایده‌آل نیست، می‌اندیشیم؟

این اقدام در واقع نوعی نگاه از بیرون به افکار و ذهنیات خودمان است. در این فرایند لازم هست که ما کاملاً نسبت به این که هویت و وجود ما جدا از ذهن و مغزمان است، آگاهی کامل داشته باشیم و در صورت امکان این هویت مستقل را پیدا کرده و از نقطه‌ای بالاتر به آن نگاه کنیم و عملکردش را مورد ارزیابی قرار دهیم. در چنین شرایطی است که می‌توان مدیریت بهتری بر عملکرد ذهن داشت.

گاهی اوقات ذهن به‌اشتباه و ناخواسته و به شکلی غیرعمدی در حال برنامه‌ریزی و اقدام است و ما هیچ نقشی در جریان این افکار نداریم. در چنین شرایطی مشغله ذهنی به حدی بالاست که حتی فرصت برای پاسخگویی ایجاد نمی‌شود و ما هم صرفاً به این خاطر که اعتماد زیادی به این ارگان هوشمند داریم، به تبعیت و دنباله‌روی از آن می‌پردازیم. با توجه به این موضوع اولین اقدام ضروری ایجاد وقفه در چنین روندهایی و مدیریت افکار و تشخیص الگوهای رفتاری ذهن است.

وقتی بتوانیم افکاری را که به وجودآورنده احساسات ناخوشایند و احساساتی را که به وجودآورنده رفتارهای نادرست ما هستند، تشخیص دهیم، در این صورت گام اصلی را در جهت تغییر و ایجاد بهبود برداشته‌ایم. این آگاهی نقطه شروع تحولاتی مثبت در زندگی ما خواهد بود.

با این دست اقدامات می‌توانیم تمامی رفتارها و کنش‌های نامناسب و غیربهینه خود را از نظر فکری ریشه‌یابی کنیم. این ریشه‌یابی می‌تواند بهبودهای بزرگی در عملکرد ما در زندگی به وجود آورد.

فقط کافی است الگوهای فکری، الگوهای احساسی و در نهایت الگوهای رفتاری خودمان را شناسایی کرده و نسبت به آن‌ها تسلط پیدا کنیم. بعدازآن این ما خواهیم بود که در خصوص اینکه در مورد چه چیزی چگونه فکر می‌کنیم، تصمیم می‌گیریم و هر وقت ذهن بخواهد مطابق الگوهای نادرست، ناخواسته و نامطلوب پیش برود، بر اساس آن آگاهی‌ای که از قبل پیدا کرده‌ایم، خواهیم توانست آن را هدایت کرده و مانع از شکل‌گیری احساسات و اقدامات نادرست شویم. شکل دادن به چنین روندی، گامی بزرگ در جهت مدیریت افکار مزاحم خواهد بود.

 

پیشنهاد می‌کنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:

چرا رسیدن به قله کاری است دشوار؟

کارهای مهم یا کارهای فوری؟ اولویت با کدام است؟

موفقیت یا شادمانی، کدام را انتخاب می‌کنید؟

این مطالب رو هم پیشنهاد می‌کنیم ببینید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *