چند وقتی میشود که کتاب دنیای سوفی روی میز کارم و در کنار دستم هست و گاهی اوقات چند صفحهای از آن را میخوانم. این کتاب جزو معدود کتابهایی است که چندان عجلهای برای تمام کردنش ندارم و خواندن تدریجی آن برایم شیرین و لذتبخش است.
امروز که آن را ورق میزدم به تعریف ارسطو از خوشبختی رسیدم که بد ندیدم آن را در اینجا برای شما هم نقل کنم.
… ارسطو میپرسد چگونه باید زیست؟ خوب زیستن مستلزم چیست؟
پاسخ میدهد: انسان فقط در صورتی میتواند خوشبخت شود که همه توانایی و شایستگی خود را به کار اندازد.
ارسطو معتقد است سه نوع خوشبختی وجود دارد.
نوع اول خوشبختی سرشار از شادی و لذت.
نوع دوم خوشبختی زندگانی شهروندی آزاد و مسئول.
نوع سوم خوشبختی زندگانی فیلسوفانه و اندیشمندانه.
ارسطو آنگاه میافزاید که هر سه ضابطه باید در آن واحد وجود داشته باشد تا انسان به خوشبختی و خرسندی برسد.
ارسطو هرگونه عدم تعادل را رد میکرد.
چنانچه امروزه میزیست لابد میگفت عقل سالم در بدن سالم است. کسی که فقط به رشد بدن خود بپردازد درست به اندازه کسی که فقط مغز خود را به کار برد نامتعادل است. هر دو افراط نشانه کژ راهگی در زندگی است.
این اصل در مورد روابط انسان نیز صادق است. ارسطو در اینجا هم «حد اعتدال» را توصیه میکند.
باید نه ترسو بود نه بیباک: باید شجاع بود (کمی شجاعت ترسویی است و زیادی شجاعت بیباکی).
باید نه خسیس بود نه مسرف: باید سخاوتمند بود (سخاوت کم خست است و سخاوت زیاد اسراف).
همین طور باید در خوردن اندازه نگه داشت. کم خوری و پرخوری هر دو خطرناک است.
اخلاقیات افلاطون و ارسطو هر دو بر پایه پزشکی یونان استوار است: فقط با اعتدال و تناسب میتوان به زندگی خوش و سازگار نائل شد.
پینوشت: من این کتاب را با ترجمه حسن کامشاد (انتشارات نیلوفر) مطالعه میکنم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
شادیهای کوچک و به اشتراک گذاری آن با دیگران
1 دیدگاه