بسیاری از ما یک سری خط قرمزها و ممنوعیتهای فکری و ذهنی برای خودمان تعریف کردهایم و با تعریف چنین خط قرمزهایی عملاً یک منطقه ممنوعه برای خودمان و دیگران ایجاد کردهایم. این کار جز محدودیت دستاورد دیگری برایمان در پی نخواهد داشت و هر چه که این مناطق محصورشده با خط قرمزها بیشتر و گستردهتر باشند افکار و عقاید ما نیز آب ندیدهتر، عقیمتر و سطحیتر خواهند بود.
استاد حسن قاضی مرادی در کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی در خصوص خط قرمزهای ذهنی ما اینچنین مینویسد:
هر خط قرمزی مانع تبدیل شدن یک مسئله یا دغدغه به یک پرسش است. ما با تن دادن به خط قرمزهای فکری، کوربودگی ذهنیمان را تقویت کردهایم. این کوربودگی نتیجهای جز بزدلی و تنبلی فکری برایمان نداشته است. چرا که هر خط قرمز فکری تهدیدگر است و تفکر را به بن بست میکشاند. چه بسیار نیز چون نخواستهایم به بیجربزگی و تنبلی فکریمان معترف شویم پشت سنگر ادعای وفاداری، تعهد، اصولگرایی و … پناه گرفتهایم و در قلمرو تفکر، بزدلتر و تنبلتر شدهایم.
از این رو به نظر میرسد هر چقدر که بیشتر در پی براندازی و حذف خط قرمزهای فکری خودمان باشیم و بیشتر در جهت طرح پرسشهایی از آن سوی خط قرمزها تلاش کنیم، بیشتر در جهت تقویت فکری و ذهنی خودمان کوشیدهایم و تفکر نقادانه را در خودمان گسترش دادهایم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
به کدام نوع تفکر بیشتر گرایش دارید ؟ تفکر اسفنجی یا تفکر غربالی ؟
با توصیفاتت موافقم .خط قرمز پرسشگری رو از بین میبره و مرزهای تفکر رو محدودتر میکنه .انگار نباید بهش دست بزنی و ازش بپرسی.
اما در پاراگراف پایین :
“از این رو به نظر میرسد هر چقدر که بیشتر در پی براندازی و حذف خط قرمزهای فکری خودمان باشیم و بیشتر در جهت طرح پرسشهایی از آن سوی خط قرمزها تلاش کنیم، بیشتر در جهت تقویت فکری و ذهنی خودمان کوشیدهایم و تفکر نقادانه را در خودمان گسترش دادهایم”
بجای عبارت “براندازی و حذف خط قرمز” من شخصا عبارت “بازنگری و تحلیل خط قرمز” رو بیشتر میپسندم. بعبارتی درسته خط قرمز محدود کننده هست اما از طرفی یه روزایی در مقابله با خطر و ترس ها برای ما محافظ بوده . حالا باید دید اکنون و با شرایط فعلی بازهم ترس ما قویتره یا ما بزرگ شدیم؟ و ایا هنوز به محافظ احتیاج داریم؟؟
حسین عزیز،
البته همونطور که تو نوشته هم اشاره کردم و مشخصه، اون بخش هم جزو نوشتههای استاد قاضیمرادی تو کتابش هست.
ولی اگه بخوام نظر خودم رو بگم، از دیدگاه من خط قرمز تو افکار شاید کمک چندانی به ما نکنه و صرفا باعث محدود شدنمون بشه.
البته بسیاری از افراد تو زندگی خودشون و در تصمیمات و اقداماتشون یک سری خط قرمزها دارن و اینها لازم هست ولی فکر باید آزاد باشه و برای خودش تحلیل کنه.
حتی اون چیزی که از نظر یک فرد غلط هست رو باید خودش بهش برسه. صرفا در این صورت هست که اون خط قرمزهای عملی اثربخش خواهند بود.
یعنی فکر باید آن سوی خط قرمز رو کشف کنه و به این نقطه برسه که نباید اون خط قرمز رو در عمل بشکنه در این صورت در عمل هیچ وقت به آن سوی خط قرمز قدم نخواهد گذاشت.
ممنونم ازت.