موفقیت؛ واژهای که همه به دنبالش هستند و از هر فرصتی برای یافتن رمز و راز آن استفاده میکنند.
اولین روشی که برای یاد گرفتن مسیر دستیابی به موفقیت به ذهنمان میرسد، مطالعه زندگینامه و توصیهها و مصاحبههای بزرگان هست.
این نوع محتواها همواره بیشترین مشتریان و طرفداران را در بازار داشتهاند.
از طرفی یکی از توصیههایی که دائم در خصوص رسیدن به موفقیت تکرار میشود، ناامید نشدن از شکستها و درس گرفتن از آنهاست.
کسانی که از اشتباهات گذشته درس نگیرند محکوم به تکرار آن هستند.
جرج سانتایانا
فیلسوف آمریکایی
یادم هست در دوران مدرسه و حتی دانشگاه برای حل تمرینها و مسائل درسهای مختلف، کتابهایی با عنوان حلالمسائل در بازار بودند که بسیاری از دانشآموزان و دانشجویان آنها را تهیه کرده و برای نوشتن پاسخ مسائل و تمرینات استفاده میکردند.
یک بار یکی از معلمانمان که از این موضوع ناراحت بود و نمیتوانست مانع از انجام این کار توسط دانشآموزان شود، توصیهای به ما کرد که بعدها از افراد دیگری هم آن را شنیدم.
توصیه معلممان این بود که: «اگر خواستید تمرین یا مسئلهای را از روی حلالمسائل حل کنید، مشکلی نیست ولی قبل از اینکه به پاسخ مسائل نگاه کنید، خودتان تا جایی که میتوانید تلاش کنید تا شاید بتوانید بدون مراجعه به آن پاسخش را بیابید. کمترین دستاورد آن، این خواهد بود که حداقل ذهنتان کمی به چالش کشیده میشود.»
معلممان گفت: «بهترین روش همان حل مسئله توسط خودتان است. حتی اگر بتوانید بهجای حل ده مسئله با کمک حلالمسائل، تنها یک مسئله را خودتان و با تلاش شخصیتان حل کنید، دستاورد بیشتری نصیبتان خواهد شد و یادگیریهایتان ماندگارتر و عمیقتر خواهند بود. در این صورت سر جلسه امتحان هم عملکرد خوبی خواهید داشت.»
این اصل در زندگی ما همچنان برقرار است. ما اگر میخواهیم در عرصههای مختلف زندگی موفق شویم، باید به دنبال حلالمسائل نباشیم. باید قبل از فرارسیدن موعد امتحان، خودمان را محک زده باشیم و مسائلی را حل کرده باشیم تا آمادگی برای امتحان را کسب کنیم.
اما متأسفانه در جامعه به شکل دیگری به ما آموزش داده میشود.
ما مدام به دنبال مطالعه زندگینامه و سرگذشت زندگی بزرگان و افراد موفق هستیم و به نظرم اینها هرکدام یک حلالمسائل برای مشکلات پیش روی زندگی خودشان هستند.
درست است که از موفقیتها و تلاشهای دیگران هم میتوان نکات زیادی آموخت و اتفاقاً زمینه برای چنین آموزشهایی در جامعه مهیاست اما برای آموختن از شکستهای دیگران فرصتی نیست.
شاید مایه تأسف باشد که افراد شکستخورده تجارب خود را در اختیار دیگران نمیگذارند. اگر ما فرصت بیشتری برای درس گرفتن از تجارب تلخ دیگران داشته باشیم، ممکن است بتوانیم زندگی خود را از ناکامی حتمی برهانیم.
جیم ران
وقتی فردی شکست میخورد و زندگیاش به نابودی کشیده میشود، هیچ کتابی در مورد او نوشته نمیشود و هیچ خبرنگاری با او مصاحبه نمیکند و سرگذشت او در مجلات و روزنامهها چاپ نمیشود.
وقتی کسی تحصیل در دانشگاه را نیمهکاره رها میکند و یا در دوران دبیرستان ترک تحصیل میکند و به موفقیت نمیرسد و زندگی خود را نابود میکند، کسی هیچ کتاب و مطلبی در مورد سرگذشت او نمینویسد.
وقتی یک نفر در بازار بورس یا در موقعیتهای مختلف زندگی ریسک میکند، شکست میخورد و زندگیاش تباه میشود، کسی از او نمینویسد.
ولی معدود کسانی که بعد از انجام این کارها موفق میشوند، تصویرشان در جلد مجلات و صفحه اول روزنامهها چاپ میشود و چندین و چند کتاب در مورد آنها نوشته میشود و اینگونه میشود که ما فکر میکنیم همه کسانی که در دانشگاه ترک تحصیل کنند و ریسکهای بزرگی در زندگیشان مرتکب شوند، بیشک موفقیتهای بزرگی نصیبشان خواهد شد و به جایگاه افراد موفق دست خواهند یافت.
علاوه بر این هر کس در زندگی خود با شرایط و وضعیتی مواجه است که منحصربهفرد است و شاید اگر تمامی انتخابها و روشهای فردی را که به موفقیتهای بزرگ دست یافته است، عینا کپی کرده و در زندگیاش پیاده کند، باز هم موفق به دستیابی به همان جایگاهها نشود.
بنابراین بهتر است علاوه بر اینکه به دنبال مطالعه و آشنایی با زندگینامه و سرگذشت افراد موفق و سرشناس هستیم، تا جایی که امکان دارد سرگذشت افراد شکستخورده را هم پیگیری کنیم و از اشتباهات و شکستهای آنها که به نابودی زندگیشان منتهی شده، درس بگیریم و در زندگی خودمان به کار ببندیم.
به نظرم زندگی و سرگذشت افراد شکستخورده و نابودشده برای ما آموزندهتر از زندگی و سرگذشت افراد موفق خواهد بود. البته زندگی افراد موفق هم موارد الهامبخش زیادی در دل خود دارد.
همچنین اگر در هر شرایطی از زندگی و تجربیات دیگران موارد و مسائلی را میآموزیم، لازم هست که آن را برای خودمان و شرایط خاصمان شخصیسازی کنیم.
مطالب پیشنهادی برای مطالعه:
موضوعی فراتر از هدفگذاری و برنامهریزی
2 دیدگاه